شهدا کارمند استان بوشهر
يکشنبه, ۰۵ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۵۳
شهید کرم مغدانی در سال 1333 در یکی از روستاهای بوشهر، ولادت یافت. خانواده اش بسیار تنگدست و محروم بودند. به همین علت و به سبب فقدان امکانات آموزشی در زادگاهش که منطقه ای مستضعف نشین بود.در سال 1361 به عنوان راننده در نهضت سوادآموزی مورد پذیرش قرار گرفت و خالصانه، بدون اظهار خستگی از هیچ کوششی فروگذاری نمی کرد.
بیطلا

نام و نام خانوادگي : كرم مغداني                       وضعيت مادر : متوفي

نام پدر : علي                            وضعيت همسر : زنده

نام مادر: مريم                           وضعيت فرزندان : 1 فرزند پسر

محل تولد : آبكش                       نوع حضور در جبهه : بسيجي

شماره شناسنامه : 610                    تاريخ شهادت : 12/2/1365

تاريخ تولد: 2/6/1333                 محل شهادت : فاو(خور عبدالله)

تحصيلات : پنجم ابتدايي               مسئوليت(هنگام شهادت): راننده گردان

شغل : كارمند                         محل دفن : گلزار شهداي آبكش


زندگینامه


 (شهيد كرم مغداني)

دومين شب از شهريور ماه سال 1333 هجري خورشيدي مي رفت تا در برابرسپيدي صبح رنگ ببازد . ستارگان، چشمك زنان،از سر ناز و تبختر،زير چشمي،لوكه هاي(1) آبكشي ها را مي نگريستندكه در هوايي لبريز از شرجي تابستاني،كودكان ده را با شكم هاي بر آمده از گرسنگي در مسير اندك خنكايي از نسيم سحر گاهي نگاه داشته بودند

سكوت شبانه خانه علي (پدر شهيد) را گهگاه بانگ خروسي از بالاي ((بالا مرغي))(1) يا صداي بزغاله اي از اندرون ((كله))اي(3) بي سقف،فرو مي شكست وعبور دميلي (4) تشنه از فراز ده با صدايي به ظرافت تك مضرابي كه بر سنتوري نواخته مي گردد،صفا بخش فضاي غريبانه آن بود ماغ كشيدن و رزايي كه كنار طويله در رنج پشگان اين پا و آن پا مي كرد نشان از آن داشت كه آفتاب منتظرگشادن قفل صبح است،تا گرماي در دل جا داده خود را براي روزي ديگر بر سر و روي مردان ساده دل آبكش فرو ريزد

بيدارتر از ستاره هاي چشمك زن آسمان،چشمان گرد و درشت علي بود،كه نه تنها از درون بسترساده اش بر ترت خاك حياط،زاويه هاي حياط خويش را كه دنياي وسيع خويش را هم با خاطره هايي طولاني مي پاييد روزها بود كه ((مريم)) او پاي از 9 ماهگي حامله بودن فراتر نهاده بود، تا او بي مريم راه صحرا را در پيش گيرد  و خرماي نخل ها را بي ((مريم)) بتكاند.آن شب را نيز،كه حال مريم را ديگرگونه مي ديد،بيدار مانده بود . بارها چشم به خواب فرو رفته اش را با نگاهي كه حاصل ترحم و عشق بود در سايه نور ماه نگريسته و اين دست و آن دست شدنش را تماشا كرده بود . علي،حريري از نگاه بر سر تا پاي مريم كشيده بود كه در ميانه خواب شيرين ساعت آخرين شب،ناله هاي آهسته او را ،با حرصي مردانه شنيده و با لبخندي از سر مهر و رضا به استقبال انتظاردرد آميزش رفته بود

و صبح،مريم،در هاله اي از غرور آزرم گونه اش،تكيه بر ستون كپر داده و در بوي خوش و رويايي داروهاي محلي،قنداقه((كرم))نوزادش را با بدرقه لبخندي معصومانه به دست علي داد علي هم لب به سپاسي از سر خلوص جنباند،انگشت به دهان برد و آب دهان خود را بر چانه كوچك كرم كشيد.


چشم به دنيايي باز كرده بود كه سايه دستان پينه بسته پدر و لالايي هاي غم آجين مادر نخستين پله هاي نردبام بلندش بودند .رفته رفته پاي به برون حياط خاري باز كردو پايش ماسه هاي تفتيده تابستاني و خنكاي علفهاي زمستاني آبكش را لمس كرد .خيلي زود به درك زندگي رسيد و به هضم مشقت آن نشست .به همراه پدر به كشاورزي و كار و نان آوري براي نان خوردن پرداخت . درس و مدرسه اي نبود،از آن جهت،در مدرسه طبيعت دورنگ ده،زندگي غمبار خويش را در دفتر روزگار مينوشت .((بابا))غم ((نان)) داشت و در كتاب زندگي اين كرم بود كه تنها ((انار))ش،لب هاي تركيده پدر بود .در مزرعه كوچكشان سبزي مي كاشتند و در بدرقه صحبگاهي نگاه پدر، اين كرم بود كه زنبيلي از سبزي را به شانه نحيف خود مي كشيد،از رودخانه (رودخانه مند)مي گذشت و راهي ((كردوان و زيارت و لاور))مي شد،تا به سفره هاي مردم آن ديار ارزاني دارد و حاصل آن تجارت معصومانه را به كف دست رنج آلود پدر باز آورد .


در سن چهارده سالگي،به همراه عده اي از هم سن و سالان به هواي يافتن نان بهتر به رسم معهود،پاي در لنج هاي پر خطر نهاد و راهي ((بحرين)) شد،اما نه جسمش توان كارهاي بيگاري گونه آن حوالي داشت و نه روح پر تلاطم و عاطفي اش طاقت تاب غربت

ادب و نزاكت آميخته با روحيه مذهبي كه بايسته نوجوانان دهاتي آبكش بود به همراه مهر نهان در جمال او ،هم ولايتي هايش را دوستدار و غمخوار او كرده بود .

به هيجده سالگي رسيد و باز،خود را براي پاي گذاردن در آن سوي آب هاي خليج مهيا كرد .اين بار با اعزامي آميخته با غرورجواني و آرزوي بهبودي معاش،راه دريا را در پيش گرفت و به ((كويت)) رفت. چند سالي را در آن جا به كار بنايي پرداخت و با دستي پر به وطن و زادگاه خود بازگشت . روزگاري را نيز به كار در كشتي هاي خارجي گذراند.

 در جريان يكي از سفرهاي دريايي با كشتي،روزي به قصد ديدار با بستگان خود،در ساحل خرمشهر پياده شد . به منزل((حاج رضا دشتي)) (پدر شهيد محمود رضا دشتي) از بستگان خود رفت . سلام و كلام كرم در دل تمام اهل خانه اثر كرد و شيرين سخني او در روزهاي اقامتش در منزل مذكور بابي ديگر را در زندگي او باز كرد . تنها دختر متين و با وقار خانه نيز با خويشاوند دهاتي خود به گفتگو نشست تا سرنوشت و تقدير الهي بر آن قرار گيرد كه آن دو ،دلداده يكديگر شوند . از آن پس كرم مرد زندگي و صاحب خانه و عيال شد.

رانندگي كاميوني كه با شراكت چند تن از دوستانش خريداري كرده بود،شغل ديگر او شد،اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي،كاميون را فروخت و به خاطر علاقه مندي به كار در نهادهاي انقلابي و اجتماعي،رانندگي بنياد شهيد و سپس نهضت سواد آموزي را پيشه خود ساخت .

روز بيستم فروردين ماه سال 1365 به همراه كارواني از بسيجيان موسوم به سپاهيان محمد (ص) راهي جبهه هاي نبرد با دشمن متجاوز شد . در سحرگاه شب جمعه دوازدهم ارديبهشت همان سال،شاهد شهادت را به آغوش كشيد و جان عزيز را در راه مطلوب و مقصود نثار كرد

☼☼☼

 

 

وصيت نامه

بنام الله درهم كوبنده ستمگران و ظالمان

الله اكبر،الله اكبر،الله اكبر،و لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم

با درود و سلام بر يگانه منجي عالم بشريت پيامبر گرامي(ص) و با درود و سلام بر امام امت خميني بت شكن و با سلام و درود بي پايان بر شهيدان صدر اسلام و با سلام بر رزمندگان اسلام اينجانب كرم مغداني هم اكنون كه عازم جبهه حق عليه باطل هستم وصيت نامه خود را شروع مي كنم .

هم اكنون برادران موقعي است كه ديگر هر كدام از انسانها كه قدرت وتوان دارند بايد به جبهه بروند زيرا موقع حساسي است . اسلام در وهله حساسي قرار گرفته است . الان موقعي است كه تمام برادران بايد جبهه ها را گرم نگه دارند زيرا اگر خداي ناخواسته اسلام شكست خورد ديگر براي هميشه شكست خورده است . هم اكنون عازم جبهه مي شوم تا دين خود را نسبت به اسلام و امام عصر ادا كرده باشم زيرا امام ديگر موضوع را براي ما روشن كرده است و اتمام حجت كرده است . ديگر وصيتم اين است كه مردم پشت جبهه ها را گرم نگه دارند و هميشه در صحنه باشند و نگذارند منافقين از خدا بي خبر لطمه اي به اين انقلاب وارد كنند و امام را اذيت كنند . وصيتم به خانواده ام اين است كه در مرگ من ناراحت نباشند و فقط امام را دعا كنندو هميشه از خدا پيروزي اسلام را خواهان باشند .

 

والسلام   

به اميد پيروزي لشكر اسلام بر ابليس كفر      من الله التو فيق                  

سرباز كوچك اسلام كرم مغداني            17/1/1365

 



برگرفته شده از کتاب : به دریا پیوستگان
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده