امیر سپهبد علی صیاد شیرازی/
چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۲۱:۱۵
نوید شاهد: صياد ، پس از اقامه نماز صبح در جمع اعضاي هيئت گفت : آنچه که به قلم و زبان مي آيد ، همان تلفيق ارزشهاست ، که در سال اول جنگ در اين زمينه پيشرفت چشمگيري حاصل نشده بود و خيلي هاي متوجه نبودند که از ارزشها صحبت کنند
یادداشت های سفر(19)؛ تلفيق ارزشها

صياد ، پس از اقامه نماز صبح در جمع اعضاي هيئت گفت : آنچه که به قلم و زبان مي آيد ، همان تلفيق ارزشهاست ، که در سال اول جنگ در اين زمينه پيشرفت چشمگيري حاصل نشده بود و خيلي هاي متوجه نبودند که از ارزشها صحبت کنند . در آن سالها ارتش و سپاه با چوب نفاق رانده مي شدند وقتي صحنه جنگ عوض شد و چهره نفاق مشخص شد ،‌اصولاً تحول ايجاد شد . بعد از رفتن ( بني صدر ) صحنه آماده شد، به طوري که ما کوچکترين مانعي بر سر راه پيوند ارتش و سپاه نداشتيم ، و آثار خير و برکت جاري شد ،‌در صحنه ارتش دانشکده فرماندهي و ستاد را تعطيل و اساتيد را به اطاق عمليات آورديم ،‌اساتيدي که از نظر علمي ،‌خيلي بالا بودند ولي امتحان در عمل نداده بودند جهادگران و بسيجي ها ظرف مدت 15 روز توانستند جاده اي 9 کيلومتري در جناح راست ، شمال منطقه عملياتي بزنند که حکم پل پيروزي را براي ما داشت . گردان تانک شهيد صفوي و گردان پياده بسيج و سپاه با هم از آن جناح حرکت کردند و از توپخانه دشمن سر درآوردند تعدادي از اين اساتيد نوشتند که ما اطمينان نداريم اين عمليات موفق شود ، نيروهايمان در سطح 2 به 1 نبود ، 10 تا 12 ( بند ) نوشته برآورد آوردند ، که در کنار توضيح آنها نوشتنم : 1.تشکر از راهنمايي و نظرتان 2.پارامترهاي منفي را آورديد ولي مثبت را نه ، 3.برويد و با قاطعيت آماده نبرد شويد وقتي شب ، عمليات شروع شد ساعت 4 صبح اولين آثار معجزه الهي مشخص شد . در وضعيتي که ما براي توپ 150 ميليمتري گلوله اي نداشتيم و از جهت مهمات در مضيقه بوديم در نهايت ما پيروز شديم ‌

تيمسار در پايان صحبت خود ،‌وظايف هر گروه را مشخص کرد و قرار ملاقات گروهها را در بيمارستان صحرايي امام حسين (ع) تعيين کرد . جلسه با ذکر چند دعا به پايان مي رسد . عده اي براي ورزش و نرمش و عده اي هم براي صرف صبحانه راهي مي شوند . تيمسار هاشمي قبل از حرکت کپي نقشه منطقه دشت آزادگان را با مقياس 000/250/1 توزيع مي کند . گروه 1 و گروه 2 با چند خودرو به طرف محل مأموريت خود حرکت مي کنند . ( نقشه ضميمه اين فصل است . )

ساعت نزديک 5/9 صبح تيمسار بازنشسته مفيد و تيمسار شاهان به اعضاي هيئت مي پيوندند . با آمدن آنها ،‌گروه شماره 5 نيز شکل مي گيرد . افراد اين گروه در ساختمان فرماندهي دور يک نقشه حلقه مي زنند و صياد شيرازي آنها را توجيه مي کند :

‌ هفت تپه نقطه اول است ،‌بعد به شوش که رسيديد به طرف جاده قديم قبل از پل آهني ، آثاري از قرارگاه کربلا است که مزرعه شده . بعد برگرديد شوش دانيال ، بعد از زيارت به قرارگاه فجر برويد . الان سئوال کردم گفتند که کرخه قابل عبور است ، احتمالاً به نماز و ناهار برميخوريد ، چيزهايي را براي ناهار با خود ببريد . از اينجا به سه راهي نادري { مي رسيد } و بعد آثار قرارگاه نصر را مي بينيد که چيست ؟ و بعد برگرديد به طرف اهواز . هدف ، بررسي کلي عمليات فتح المبين و تجسم به روز در آوردن نسبت به مقدمات عمليات است ببينيد چه چيزهايي و چه کساني لازم است ، و تا لحظه وارد شدن به عمليات چه کار بايد بکنيم ما بايد آماده جمع کردن فوران باشيم تا هرز نرود . من شب با شما مشورت نهايي را مي کنم آخرين مرحله رقابيه و عين خوش است که با هلي کوپتر دوري مي زنيم تا تجسمي به دست آوريم . و بعد از ماه مبارک کار را دنبال مي کنيم ببينيد براي قالب گيري و هدايت کار در آينده چه اسناد و مدارکي نياز است ‌

تيمسار هاشمي در ميدان صبحگاه قرارگاه ،‌افراد گروه 4 را براي 2 هلي کوپتر تقسيم مي کند صياد پس از سوار شدن به هلي کوپتر ، هدفون پرواز را بر سر خود مي گذارد سپس ، قرآن را از جيب درآورده و مشغول تلاوت آياتي از سوره نمل مي شود . وقتي به آيه اي که سجده مندوبه دارد مي رسد مهري را از جيب درآورده و بر آن سجده مي کند .

وقتي از فراز دهلاويه و بناي يادبود شهيد چمران ميگذريم هرکدام ، فاتحه اي قرائت مي کنيم به دنبال گروه 1 ،‌در کنار يک دو راهي فرود مي آييم . در کنار جاده نهر آبي وجود دارد که به آن نهر عبيد ميگويند . در حالي که باد سردي مي وزد پشت سر تيمسار در امتداد نهر به سمت جنوب حرکت مي کنيم .

سرهنگ آرامش ضمن توضيح موقعيت از يک بريدگي صحبت مي کند که در نهر وجود داشته ولي الان اثري از آن نيست . براي يافتن بريدگي ،‌مسير را ادامه مي دهيم ، به چادر و کپري مي رسيم ، در کنار کپرها ، تيمسار سليمان زاده جايي را که رود تغيير سير مي دهد ، محل پل معرفي مي کند . مرد عرب کپرنشين به کنار افراد گروه آمده و شروع به صحبت مي کند تيمسار از او درباره پل مي پرسد . او مي گويد ،‌همينجا ،‌محل پل بوده است . براي داوري فرصت خوبي فراهم مي شود تا از کپرها و صحنه صحبت مرد عرب با صياد عکس بگيرد در همين نقطه از گروه 1 جدا شده و مسير را به طرف هلي کوپترها باز مي گرديم ، در راه بازگشت سرگرد عباس زاده مي گويد : " . آدرسي که اين عربها براي بريدگي و پل مي دهند پايه علمي ندارد ، زيرا هر يک ، زمين و قسمت خود را معرفي ميکنند ،‌آنها فکر مي کنند شايد الان پل را مي خواهند احداث کنند ،‌پس چرا در زمين آنها نباشد .. " !

هوا همچنان کمي سرد است و آسمان کاملاً صاف و آفتابي است . برخي از کناره رود ،‌چند صدف و گوش ماهي برداشته اند 

پس از يک گشت هوايي و نظاره تعدادي سنگر و بقاياي جنگ ، به طرف بيمارستان صحرايي امام حسين (ع) مي رويم . از دور ، خاکريزي نمايان مي شود .مي گويند بيمارستان در زير اين خاکريز است ، پس از فرود مي بينيم که بيمارستان در زير تلي از خاک قرار گرفته است . پس از بازديد مختصري از بيمارستان ، آماده اقامه نماز مي شويم . پرچمهاي رنگارنگي برفراز ارتفاع خاکي نصب شده که باد آنها را به شدت تکان مي دهد ،‌در ضلع ديگري از محوطه محلي وسيع را مي بينم که بر سطح آن شن ريزي شده ، در وهله اول فکر مي کنم محل فرودگاه هلي کوپتر هاست ولي با ديدن منبر و محراب پي مي برم که قرار است آنجا نمازخانه شود . داوري مي گويد : " منبر بتوني است که ديديم " !

چند تانکر آب از جنس فايبر گلاس در ضلعي ديگر از بيمارستان قابل رويت است . همچنين در دو ضلع ديگر بيمارستان بيش از 50 توالت صحرايي احداث شده است .

صياد شيرازي از مسئولين احداث آن سئوال درباره رعايت جهت قبله مي کند وارد بيمارستان مي شويم . تيمسار صياد بعد از اقامه نماز ، آخرين وضعيت گروهها را براي استفاده صحيح از زمان تعيين مي کند .

بعد از ظهر با چند خودرو به طرف تنگه چزابه مي رويم . در ميانه راه ، از بيمارستانهاي صحرايي ديگر ، چون بيمارستان امام حسين (ع) که در محور دارخوين و بيمارستاني که در فاو احداث شده بود صحبت مي شود ،‌تأکيد مي شود که مجهزترين بيمارستان ، بيمارستان فاو بود که براي عراقيها ماند !

در نزديکي شهر بستان ، گله وسيعي از شتر مي بينيم تماشاي اين حيوان سخت زيست ، آن هم در اين تعداد (!) بسيار جالب است .

پس از گذر از پل بستان ، يوسف زماني را مي بينم که به طرف ما مي آيد و اولين محل استقرار توپخانه را با اشاره دست نشان مي دهد .

با گذر از يک آبگير ،‌مجدداً متوقف مي شويم . يوسف زماني اظهار مي دارد که اينجا ، موضع سرهنگ مخبري است . بعد به کمک تيمسار صياد محل استقرار گردانها را ترسيم مي کنند :

نظاره نيزارهاي خشک و نيمه خشک ،‌در گودالها و آبگيرهاي خشک شده ، به ويژه زماني که باد آنها را به حرکت موزون در مي آورد ، بسيار زيباست . در قسمتي از جاده ،‌لودري در حال کندن عرض آن است براي عبور کمي با مشکل مواجه مي شويم و مردان عرب منطقه که در حال کار گذاشتن لوله هاي سيماني هستند به ما کمک مي کنند تا خودروها از قسمت کم خطر جاده عبورکنند .

کمپرسيها و ماشينهاي سنگين ديگري در اين جاده در حال تردد هستند ،‌راهنماي گروه دليل آن را فعاليت در امر ساخت بناي يادبود شهداي چزابه ذکر مي کند ،‌با نزديک شدن به منطقه چزابه ، آثار و بقاياي جنگ از قبيل سيمهاي خاردار ، سوله هاي سنگرها ،‌چارچوب و اسکلت زنگزده سنگرها ، و حتي ادوات سوخته شده به وضوح ديده مي شود . در تنگه چزابه تابلو نوشته هايي چون " نينوا يادش بخير " ، ‌شهادت کمال انسان است ‌، ‌گروه تفحص گلزار شهداي چزابه " ، ‌خوشا به حال آنان که رفتند ‌، " مظهر قدرت ايران شهدا هستند " و خودنمايي مي کنند .

در يک کيلومتري مرز ،‌در نزديکي پاسگاه مرزي متوقف و از خودروها خارج مي شويم . راهنماي گروه از نقطه اي مرتفع ، ميله هاي مرزي را مي بيند . پس از کمي گفتگو به طرف خودروها برمي گرديم از راديو خودروها هم موسيقي و آهنگ حماسي فيلم امام علي (ع) در حال پخش است ، صياد مي گويد : " اين فيلم امام علي (ع) ،‌تنها فيلم موفقي بوده که (‌در اين سالها ) درست کرده اند ‌

به قسمت ديگري از منطقه مي رويم که در آن خاکريز و سنگرها هنوز باقي است. سرهنگ دربندي در آن ميانه ، سنگري را مي يابد که در دوران جنگ ،‌مدتي را در آن سپري کرده بود ،‌به ناچار بايد از گذشته ها دل کند و راهي شد .

هنگام بازگشت ، تابلوي شهر بوستان توجه ام را جلب مي کند . تابلو اشاره دارد به اين که جمعيت شهر 11000 نفر و ارتفاع آن از سطح دريا 130 متر است .

وقتي به بيمارستان امام حسين (ع) مي رسيم ، افراد کمي استراحت مي کنند .

تقريباً همه افراد گروه در محوطه بيروني بيمارستان براي حرکت جمع شده اند ،‌به داخل بيمارستان مي روم ،‌تيمسار صياد در حال خواندن نماز است . در اين مأموريتها او هر وقت فرصتي به دست مي آورد ،‌به نماز مي ايستد و سربندگي به خاک مي سايد ، در اين سفرها صياد شيرازي در محلها و مکانهايي که روزي محل تردد شهدا و رزمندگان اسلام بوده ،‌دو رکعت نماز تحيت خوانده است .

هنگامي که هلي کوپترها به راه مي افتند ،‌هوا غبارآلود مي شود و کار پرواز را سخت مي کند . در اين وضعيت ،‌صياد خود هدفون بر سر گذاشته و هدايت هلي کوپتر را به عهده مي گيرد . هرچه به سمت اهواز مي رويم ، از طرفي هوا خرابتر مي شود و از طرفي ديگر به تاريکي آن افزوده مي شود و بالاخره با عنايت خدا و هدايت صياد و مراقبت خلبانان ، در قرارگاه زرگان فرود مي آييم .

قبل از رفتن به مسجد در گوشه اي از محوطه پادگان مي خواهم جيبهايم را از خاک و رمل خالي کنم که سرهنگ آرامش مي گويد : " با خودت رمل آورده اي ! حالا ببين ما چند سال اصلاً رمل خورده ايم "

پس از نماز به اتاق کنفرانس مي رويم ، تيمسار هاشمي حضور و غيابي مي کند و بعد از تلاوت آياتي از قرآن کريم تيمسار شيرازي به جمع بندي نتايج برنامه هاي امروز مي پردازد و در ضمن مي گويد :‌

" اين برنامه ها سرنخي است تا زماني که به محل کار خود برمي گرديد در آنجا هم به فکر باشيد و با ما مکاتبه کنيد . اين افتخاري است براي ارتش که آغوشش را باز کرده و هرچه را لازم است تدارک مي بيند . اين کار يک کار مبنايي است و تکاملي نيست و تازه بايد کار شود . ما راه انداختيم و بقيه اش بايد انجام شود . من بهترين ساعت نوشتن را 2 يا 3 ساعت قبل از نماز صبح مي دانم ، که در آن وقت عجيب قلم روان است و من آن را تجربه کرده ام . در اين وقت فکر بصير مي شود . در آن فضاي روحاني ، آدم فکر مي کند کارش با خداست ،‌با اين عمق و انگيزه به کار بپردازيد .

شما ( سرهنگ دربندي ) يک کار ديگر هم بکنيد و آن اين که به شعارهاي نوشته شده در اردوگاه دانشجويان ، به پيوند ارتش و سپاه بيشتر اهميت بدهيد . به طوري که هر سپاهي و ارتشي که وارد آنجا مي شود ، احساس کند که خانه خود و همرزمش است."

جباري سردبير مجله صف مصاحبه اي با تيمسار صياد ترتيب مي دهد . در اين مصاحبه تيمسار به نقش ارتش در قبل از انقلاب و جايگاهش بعد از انقلاب و نگرشهاي موجود درباره آن ، رسالتش در جنگ اشاره مي کند . فرازهايي از اين گفتگو را يادداشت مي کنم :

سروان جباري : ‌مسائلي در ارتش اتفاق افتاده که در پيروزي انقلاب تأثير داشته . بايد ريشه اين مسائل را کشف کرد . "

تيمسار صياد :‌" کار بايد عميق باشد ، مثل کار در لويزان . شاه در ارتش صحبت کرد و گفت تا ارتش پشتيبان من است هيچ نگراني ندارم . و ارتش در بدنه پشتيبان او نبود در اردن ، شاه حسين روي ارتش و صدام در عراق از ارتش براي تقويت بنيه استفاده مي کنند و در مصر و الجزاير با ارتش مردم را پوچ مي کنند بعضي ها سخت قانع مي شوند . و بدبين ها را بايد آنقدر با سلاح منطق بر سرشان زد تا به فکر آورد ما بايد در جامعه احساس کنيم که با قشري مواجه هستيم که بدبين هستند . ما بايد اين طور قوس در راه شناساندن ارتش و بينش مردم ،‌وارد شويم . شماها ( جباري ) که جوان هستيد ، با جسارت مي گويم انتظار از شماست ، مسن ها دل شکسته اند " .

سروان جباري : " ارتش يک محبوبيت مردمي دارد . ‌

تيمسار صياد :‌ ‌در خوزستان حضور ارتش يعني چه ؟ چرا به دنبال رخوت افتاده اند ؟ حضور آنها بايد معني داشته باشد . بايد تمام مواضعمان را از کجا تا کجا احيا کنيم . آن سالن ( بيمارستان امام حسين (ع) ) را ديديد . آن طور بلااستفاده افتاده و متروکه بود ولي الان به فيلتري از ارتش براي عبور مردم ، تبديل شده است . وقتي 500 نفر از اين فيلتر عبور مي کنند و شعار ارتش را مي بينند ، خود از زبان ارتش تبليغ خواهند کرد ، آنها به جامعه و خانواده مي روند و از ارتش صحبت مي کنند . ما بايد ميزبان آنها باشيم من در فرماندهي نزاجا ، تنها از طريق سخنرانيهاي قبل از خطبه نماز جمعه شهرستانها براي تبليغ استفاده مي کنم ما برنامه هايمان روايت پنهاني نيست ، شما از بدنه کار ما مي توانيد برداشت کنيد ‌

ساعت 5/8 شب ، گروه 5 نيز از راه مي رسند . علت تأخير آنها هنوز مشخص نيست . به اتاق کنفرانس مي روم . هر يک از افراد مشغول نگارش مطالب و نتايج کار خود هستند 

صياد شيرازي ، در اتاق فرماندهي ، پس از استقرار يک دوربين و روشن شدن پرژکتور ، گزارشي از برنامه هاي انجام شده را ارائه مي دهد :‌ ‌امشب ، شب 14 دي سال 75 و شب جمعه است . ما گروه معارف جنگ را در ارتش ، سازمان مي داديم و برکتش به افتخاري بودن تشکيلات آن است و جايگاه مصوبي ندارد . رسالت سنگيني بر دوش ما است ،‌براي اين که اين مأموريت درست انجام بگيرد . گرايش کار ما ، پژوهشي و آموزشي است . گاهي به مناطق عملياتي سابق مي آييم و برداشت خام مي کنيم و قبل از اين که به تدوين درآيد ( از توليد به مصرف ) در دانشکده افسري هم آن را ارائه مي دهيم . بنابراين سير کار ما برداشت تحقيق از صحنه هاي نبرد ، براي هيئت است . معمولاً به طور متوسط ماهي يک بار سعي شده که انجام گيرد . و براي اينکه لطمه اي به کار و مشاغل اعضاي هيئت و ساير همراهان وارد نيايد روزهاي پنجشنبه و جمعه را انتخاب کرده ايم . ‌

تيمسار ازگمي مسئول گروه 5 علت تأخير ورودشان را توضيح مي دهد . او مي گويد که از سايت ، جز منبع آب ، چيزي ديگري برجاي نمانده است .

پس از تهيه گزارش گروهها ، جلسه اي تشکيل مي شود ، در اين جلسه تيمسار سليمان زاده درباره باران رحمت الهي که در شب عمليات باريده سخن مي گويد : ‌ پس از اين که به خاطر لغزنده بودن جاده با برادر قرباني زمين خورديم ، من از مشکلات موجود ، اظهار نگراني کردم . ولي برادر قرباني گفت نه ، اين بوته ها در باران خيس ميشوند و هنگام رد شدن رزمندگان اسلام وقتي پوتين با آنها برخورد مي کند ،‌ديگر صدايي توليد نمي شود . و به اين ترتيب اصل غافلگيري رعايت مي شود . اين امر از نظاره اجساد عراقي پيدا بود . آنها تا ساعتي که باران مي باريد در حال آماده باش بودند ولي پس از پايان بارندگي ، آنها حمله رزمندگان را منتفي دانستند و مشغول استراحتي شدند که رزمندگان اسلام سر مي رسند و آنها را غافلگير مي کنند "

پس از پايان جلسه تماشاي چند عکس از تنگه چزابه و گردانهاي بلال که در اختيار سرهنگ خليلي است ما را به خود مشغول مي کند .
 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده