زندگینامه و وصیت نامه شهید ابوالحسن انداز
نام و نام خانوادگي : ابوالحسن انداز
نام پدر : حسين
نام مادر : مريم
محل تولد : برمساد(بخش كاكي)
نوع حضور در جبهه : پاسدار
شماره شناسنامه : 262
تاريخ تولد : 1347/05/02
تاريخ شهادت : 1345 (كربلاي 4)
محل شهادت : فاو
تحصيلات : پايان دوره ابتدايي
مسئوليت(هنگام شهادت): جانشين دسته
شغل : پاسدار
محل دفن : گلزار شهداي بردخون
اين سوي مند،آن سوي اروند
(شهيد ابوالحسن انداز)
رودخانه مند،در عطشناكي تابستان گنجشك هاي ((برمساد))و ((كلبيا))و ((بريد))،زار و نزار آفتاب،فرومانده روزگار خويش بود . لبان برآماسيده اش،بي تابي او را در برابر تابش عمود خورشيد مرداد ماه و (ترواشك) هاي كناره اش شكست سماجت آب را در ابرام آفتاب روايت مي كردند … شب هنگام پوزه آهويي تشنه نقوشي دوار بر سطح آرام آن مي نشاند و روزها عرياني كودكاني از دهات اطراف ،گره از كار فرو بسته اش مي گشود …
((برمساد))با چند خانه كاهگلي در چند قدمي شمال آن،تازه عروسي فقير را مي مانست كه به انداختن لباسي سپيد بر بند رختي آبي رنگ آمده باشد.
مرداد ماه سال 1347 بود؛تنور تش باد داغ ، غربال آسمان در بيختن غبار سپيد برخاسته از سنج زارها در كار … تنها دست كشيدني بر موي سر و ابرو،سياهي موي جوانان ده را نمايان مي كرد،چه خاك سنج زار و غبار روزگار به هم بر آمده بودند تا از رخسار تمام زن ها و مردهاي آبادي قصه سپيدي و حكايت پيري بسازنند …
((مشهدي حسين انداز)) هم صاحب يكي از همان خانه هاي بي پرچين برمساد بود . خانه هايي كه از گل نمورحاشيه ي ((مند)) بر آمده بودند …
((مريم)) پا به ماه بود ، آخرين روزهاي انتظار مشهدي حسين براي تماشاي نخستين ثمره دومين باغ زندگي اش … او (مشهدي حسين) ميان سال بود،اما قوي و سر پنجه … چارشانه،سالم و قبراق … طعم شيرين رطب هاي تازه،تلخي مرارت تابستان از پا درآرنده را به كامش گوارا كرده و انتظار مادر شدن مريمش نيز نشاطي مسيحايي به دست هاي قوي و كاري او بخشيد بود … نيمه شب مردادماه ،صداي خش خش ((سته)) نشان از دست به دست شدن مريم بر روي ((بسر)) داشت … كمي بعد ناله هاي نجيبانه مريم چشم هاي گرد بيدار مشهدي حسين را باز و بازتر كرد . پايين آمد،فتيله فانوس روي((جوه)) را بلند تر كرد و با چند سرفه پياپي به ذكر صلوات و دعا پرداخت . در حالي كه سعي مي كرد،هيجان و دست پاچگي را در مهار خود داشته باشد ناله هاي فرياد گونه مريم چاره كار را از دستش به در برد،تا ناخودآگاه صداي رسايش را در سكوت نيمه شب دوم مرداد رها سازد و زنان همسايه را – يك به يك – به نام ،صدا بزند .صبح،((ابوالحسن)) نخستين روز تولدش را در پي گريه هاي ممتد شيرين گونه اش ،به خوابي لطيف سپرده بود . بوي حلوا دواهاي گياهي و قاتق مرغ محلي ،لحظه هاي آغازين روز دوم مرداد را عطر آگين كرد … خورشيد كه بالا رفت ،جز سايه سار كپر مشهدي حسين ،چه چيزي مي توانست سپر ابوالحسن نوزاده در برابر نيزه هاي زرين آفتاب باشد ؟ …
از لابه لاي چوب هاي عمودي كپر ،هجوم گرد و غبار روزگار آغاز شد تا ابوالحسن نخستين نفس هاي خود را با خاك شور فرو باريده از هواي برمساد بياميزد …
☼☼☼
سه ماه از تولد ابوالحسن سپري شد . كودك،با تجربه تابستاني فرسوده،به سايه ابرهايي رفت،كه به شستن غبار تابستان آماده بودند . باران،انتظار تر لب فرو خشكيدگاني بود ،كه ماهها چشم بر روي سيرابي دل از خنكاي آبي گورا بسته مي داشتند … رودخانه هم،كه چون ماري خفته،ناي خزيدن نداشت،با هاي و هوي آذرخش هاي پاييزي و سوز سرماي زمستاني فربه و فربه تر،به جنبش آمد. گاه تداوم باران در بالا دست ها،از رودخانه اژدهايي مهيب مي ساخت كه از لانه خود پاي بيرون مي نهد و ساكنان اطراف خود را در هول و هراس بي خانماني مي انداخت …
☼☼☼
ماهها و سالها از پي هم گذشتند . گرماهاي طولاني نفس گير و سرماهاي استخوان سوز كويري،هفت سال پياپي سرد و گرم روزگار را به كودك برمسا دي چشانيدند . پدر و مادر،بي سواد،اما مريد و دوستدار روحانيون ديار خويش بودند . ابوالحسن،با تربيتي بدوي در فضاي خانه اي كه قران پيچيده در پارچه اي سپيد را در تاقچه داشت و همواره طنين صداي بم مشهدي حسين در اداي فرايض ديني از آن به گوش مي رسيد،رفته رفته پاي به سني گذاشت كه بايد راه مدرسه را در پيش گيرد . دبستان ((رسالت))برمساد،خانه نيمه مخروبه يكي از اهالي بود،كه خود بي طاقت از بدايت رنج برزيگري در عطش وجوع،جلاي وطن كرده و در شهر ساماني يافته بود …
☼☼☼
ابوالحسن و برادر كوچكترش،غلامرضا،درست در سالي راه دبستان رسالت را پيش گرفتند كه ترنم استقلال و آزادي در سايه پيروزي انقلاب اسلامي زمزمه دهان كودكانه اشان گرديده بود . درست،سال 1357 سال به ثمر نشستن درخت انقلاب اسلامي …
پنج سال،ابوالحسن و برادرش ميهمان لحظه هاي ناب دبستاني بودند … پايان دوره پنج ساله درس و مشق آنها،هم زمان بود با حساسيت و اوج گيري نبرد مدافعان ميهن اسلامي با متجاوزان بعثي عراق،از اين رو،با موافقت پدر و مادري كه صادقانه دوستدار انقلاب ،امام و فرامين ايشان بودند،سه فرزند مشهدي حسين ،با همديگر؛در مدرسه ايثار ثبت نام نمودند ،ابوالحسن،غلامرضا و صالح . غلامرضا را در خورموج ،به خاطركوچكي جثه برگرداندند و دو برابر ديگر به انديمشك و دشت عباس اعزام شدند …
رفت و آمد سادات و مشايخ صاحب نام منطقه به منزل مشهدي حسين و ارتباط متقابل مشهدي حسين با آنها در اوج گيري مسائل معنوي و انقلابي خانه مشهدي حسين و همسايگان او اثرهاي بسيار داشت . آقايان شيخ محمد حجتي ،حاج شيخ علي ،و حاج شيخ حسن دهقان و حاج شيخ ابراهيم دشتي كه در خطه دشتي و كردوان و بردخون از اسم و اعتبار خاصي برخوردارند،به صداقت و صفاي خانه مشهدي حسين نظر خاصي داشتند .
از زندگي آن شهيد عزيز چنين بر مي آيد كه با همه دلبستگي و احترامي كه به اعضاي خانواده و فاميل و هم ولايتي هاي خود داشته،دلدادگي و علاقه اش به مادر خويش ديگر گونه بوده است . از كودكي تا روزگار پوشيدن لباس رزم ،هر جا فرصتي يافته،سلام و كلامي ويژه نثار مادر خود كرده است .
از نامه هاي آن شهيد،اثري نمانده است،بنا به نقل پدر بزرگوارش، لباس ها،نامه ها،كتاب هاو تمامي اسباب و وسايل مربوط به شهيد، همچون ديگر بساط خانه،طعمه اژدرهاي سيل مهيب سال 1365 شد .
طغيان بي سابقه و غافلگير كننده رودخانه مند طي يكي – دو روز تمام برمساد و ديگر روستاهاي حاشيه شمالي خود را فرو بلعيد و ساكنان آن يا بر روي دست آب به پايان حيات خويش رسيدندو يا به گونه هاي مختلفي تنها جان خويش را به در بردند.
نكته جالب توجه اين است كه درست،چند روزي پيش از آغاز عمليات كربلاي 4 ،حادثه طغيان رودخانه واقع شد .از آن سوي ((ابوالحسن ))به درياي عشق پيوست و از اين سوي خانه و كاشانه دنيايي او ميهمان دست هاي دستپاچه رود شد . رخت زندگي دنيوي خانواده ابوالحسن به اين سوي مند آمد و ماند و روح عاشق ابوالحسن در آن سوي اروند ،زير و زبر درياي شهادت را طي كرد . چه :
زير دريا خوش تر آيد يا زبر تير او دلكش تر آيد سپر؟ …
شهيد ابوالحسن انداز،از يازدهم مرداد سال 1362 تا سي ام تير ماه سال 1365 شش بار عازم جبهه هاي نبرد شد و در روز اول مرداد ماه سال 1365 رسما به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد . چند ماه از عضويت او در سپاه مي گذشت كه به سعادت شهادت نائل شد . پيكر آن شهيد به مدت 12 سال مفقود بوده كه در سال 1377 به وسيله كميته تجسس شهدا يافته گرديد . مراسم با شكوه تشييع پيكر پاك او پس از 12 سال در شهر خورموج و سپس با استقبال مردم بردخون و نواحي اطراف در شهر بردخون برگزار گرديد و در گلزار شهداي اين شهر به خاك سپرده شد .
وصيت نامه
ولا تحسبن الذين قتلو في سبيل الله امواتا بل الاحياء عند ربهم يرزقون
با سلام و درود بر امام زمان (عج) و نائب بر حقش حضرت امام خميني و با سلام به شهدا در راه خدا . اينجانب وظيفه خود مي دانم تا كه در اين برهه حساس از زمان به نداي حسين زمان خميني كبير لبيك گفته و براي دفاع از اسلام و ميهن اسلامي به جبهه هاي حق عليه باطل بشتابم لذا به عنوان يك فرد مسلمان چند جمله به عنوان وصيت مي نگارم .اول اينكه پدر و مادر عزيزم مرا حلال كنيد گرچه نتوانستم يك ذره از حقي كه به گردن من داريد ادا كنم . اگر افتخار شهادت نصيبم گرديد به جاي گريه و زاري براي من به ياد شهيد مظلوم كربلا، حسين(ع)، گريه كنيد كه ما هرچه داريم از حسين است . برادران و خواهران عزيزم شما نيز مرا حلال كنيد . وصيتي هم به همه دوستان و آشنايان دارم و آن اينكه سعي كنيد با يكديگر مهربان باشيد . نسبت به همديگر كينه به دل نگيريد ،در مجالس جدا از غيبت كردن برادران ديني خوداري كنيد،در مشكلات همديگر را ياري كنيد و سعي كنيد در زندگي قانع باشيد . تا حد توان در راه خدا انفاق كنيد و در راه اسلام و ميهن اسلامي دريغ نورزيد .
ديگر عرضي ندارم
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
ابوالحسن انداز
منبع :
کتاب به دریا پیوستگان : شهیدنامه شهدای بردخون
گردآورنده : عابدی – مجید
محل نشر : بوشهر
تاریخ نشر : ۱۳۸۳/۱۲/۲۴