شهادت، خوبان امت را دست چین می کرد
جهانگیر رشیدی
پدر: هاشم
تولد :1336/1/1
شهادت :1364/11/23
مشهور است که مردم روستا را به صداقتشان می شناسند...و ((راست قامتان جاودانه ی تاریخ)) وصف همین هایی است که ریشه از فطرت الهی نکندند و عشوه های بازار دنیا را به هیچ گرفتند...روستای((بهمنیاری)) در سال1336 نام خود را با نام کودکی گره زد که در قلب تاریخ سرفراز ماند.جهانگیر رشیدی ، آمده بود، تا مثل همه ی ساکنان خانه های گلی، طعم تلخ فقر را بچشد و به رسم خانواده، ارزش های دینی و شعائر الهی را، حتی در سخت ترین شرایط، مجری و پاسبان باشد. در پنج سالگی، خانواده ی او از بادهای سوزان و آسمان خشک و ابرهای بخیل طبیعت جنوب، به امید حصول شغل و درآمدی بهتر، راهی گناوه شد.فقر، دست بردار نبود.اما سختی ها و سرگردانی های زندگی هیچ گاه نتوانست عزم وی را در ادامه ی تحصیل ، درهم شکند...
پس از دبستان حافظ وارد دوره ی راهنمایی گردید و از آنجا سر از هنرستان صنعتی((نورآباد ممسنی)) درآورد تاشاید به برکت صنعت، که آوازه ی آن روزش در جهان پیچیده بود، بتواند دیو خشکی و نداری را بتاراند...پس از دیپلم فنی، به سربازی رفت؛ سربازی، پایان دوره ی کودکی و نوجوانی ، و آغاز سن کمال است.آبدیده باید شد و تجربه باید آموخت. سربازی وی مصادف بود با ((انفجار نور)) در ایران اسلامی و عدالت و آزادی خواهی ملت ایران، که((انقلاب اسلامی) نام گرفته بود...پادگان ها حال و هوایی دیگر داشت...سربازان مردد بودند که بمانند یا ترک خدمت کنند...درنگ جایز نبود؛ فرمان امام (ره) مبنی بر ترک سربازخانه ها، پایان گر تردید گشت و جهانگیر، به مردمی پیوست که به او گل می دادند و جوان هایشان موی سر را از بیخ تراشیده، تا سربازان گریخته از سیاهی و پیوسته به مشعل هدایتِ عزم الهی ملت ایران، لو نروند...
شهید رشیدی، نیمه ی مانده ی خدمت را این بار، در لشکر خدا به سر آورد و پس از اتمام ، به ضرورت دفاع، وارد سپاه شد.اوایل انقلاب اسلامی، هرکسی از هرکاری که از دستش بر می امد دریغ نداشت؛ وظیفه ای برای هیچ ارگانی چندان دقیق تعریف نشده بود.تنها این وظیفه بر دوش همه سنگینی می کرد:رسیدگی به محرومان و پاسبانی از دستاوردهای انقلاب اسلامی...جنگ ، نهال نوپای ارزش های دینی را نشانه رفت، اما بسیار بودند پاک بازان و ایثارگرانی که رخت خاکی جسم را، بسیار ساده و آسان از تن جان درآوردند و بدون ذره ای تردید به صف دشمن زدند و به مدد عاشورای حسینی، مجاهدت ها کردند تا ((احد)) و((صفین)) به تکرار نگرایند. شهادت، خوبان امت را دست چین می کرد...
شب بود و آتش...شب بود و رگبار...و نردبان آسمان را این بار بر ((اروند)) نهاده بودند. صبح والفجر8 که دمید، به رویای صادقه اش که در شب های ده گانه از فراقش اشک می ریخت، رسیده بود...شهیدی بود که دست افشان و پای کوبان، غروب ها و زوال ها را برای خاک رها کرده، عاشقانه به وجه الله نظر می کرد...
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست...
فرازی از وصیت نامه ی شهید:
((مسئولان سعی کنند که، خدمت گزاران صدیق و دلسوزی برای اسلام و مسلمین باشند و تا آنجا که می توانند، مستضعفان را راضی نگه دارند این مستضعفان هستند که تاکنون انقلاب را با چنگ و دندان خود نگه داشته اند.)
منبع :
کتاب مشق های ماندگار
زندگینامه شهدای فرهنگی استان بوشهر
ناشر: انتشارات سبط النبی(ص)
نوبت چاپ: بهار1392