خاطره ای درباره یک شهید
چهارشنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۵۰
شهید «کرم کره بندی» چنر کبوتر داشت که به آنها علاقه زیادی نشان میداد. وقتی به جبهه رفت کبوترها را به ما سپرد تا از آنها مراقبت کنیم. سه روز قبل از شهادتش تمام کبوتر‌‌‌ها پرواز کردند و ما اثری از آنها ندیدیم. آن روز خبر شهادت کرم را به ما دادند. در ادامه خبر خاطرات زیبا از این شهید عزیز به نقل از خانواده اش بخوانید .

به گزارش نوید شاهد بوشهر؛ شهید «کرم کره بندی» در تاریخ یکم شهریورماه ۱۳۳۶ در روستای زردکی از بخش از دهستان کره بند انگالی از توابع استان بوشهر متولد شد.

وی با فرا رسیدن ایام سربازی، لباس مقدس رزم پوشید و در تیپ ۵۵ هوابرد شیراز مشغول گردید و از همانجا نیز راهی جبهه شد.
شهید «کرم کره‌بندی»، پس از رشادت‌های زیادی که از خود نشان داد، در جبهه‌ی «سومار» در تاریخ ۲۰ مهرماه ۱۳۶۱ بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

کبوترهای قاصد شهادت

خاطرات شهید به روایت خانواده اش

آخرین سفر

روایت برادر شهید:
شهید آدم خوش بر خوردی بود  و با همه می‌جوشید، اما آخرین باری که از جبهه برگشت حال و هوای دیگری داشت خیلی فرق کرده بود. چند روزی که شهید را دیدم که قرآن رو به رویش باز است شاید خواندن قرآن یک کار غیر عادی به حساب نمی‌آمد، اما آن روز یک حال معنوی عجیبی داشت، طوری که با وقتی او را دیدم در آن حال، جا خوردم؛ چنان از جمع ما جدا شده بود که این مسئله به وضوح حتی در قرائت قرآنش که یک کار عادی برای او بود لمس می‌شد انگار در عالم دیگر بود.
به یاد دارم قبل از آخرین سفرش به جبهه اغلب افراد خانواده او را تنها می‌دیدند خیلی با خودش خلوت میکرد و دنیایش جور دیگری شده بود. در همان روز‌ها به یکی از آشنایان گفته بود: «خواب دیده‌ام شهید می‌شوم و این سفر، سفر آخر من است.

کبوترهای قاصد شهادت

انقلاب باید پیروز شود

روایت خواهر شهید:
شهید هر موقع از جبهه بر می‌گشت به اقوام و دوستان سر می‌زد در این میان بعضی از اقوام و نزدیکان از روی دلسوزی حرف‌هایی می‌زدند که ایشان را از جبهه دلسرد کنند و او در جواب آن‌ها قاطع و روشن هدف خود متذکر می‌شد.
روزی شهید طبق معمول به منزل ما آمد و به او گفتیم: «کرم همه دارند شهید می‌شوند می‌ترسیم تو هم …» ایشان با اراده و محکم جوابی داد و گفت:آن‌هایی که در جبهه می‌جنگند برادران ما هستند و من فرقی با آن‌ها ندارم خون من از خون آن‌ها رنگینتر نیست و با حالتی مصمم‌تر ادامه داد انقلاب باید پیروز شود و ما باید  کربلا را آزاد کنیم.

کبوترهای قاصد شهادت
کبوتر‌های قاصد شهادت

روایت همسر برادر شهید:
شهید به کبوتر علاقه داشت و تعدادی کبوتر از روستا به گناوه آورد و بعد از مرخصی‌اش تمام شد و به جبهه برگشت کبوتر‌ها در منزل ما بودند، و از آن‌ها مراقبت می‌کردیم دقیق ۲ یا ۳ روز قبل از شهادت کرم تمام کبوتر‌ها پرواز کردند و ما اثری از آن‌ها ندیدیم و دو یا سه روز بعد بود که خبر شهادت کرم را آوردند.
شاید خیلی‌ها این موضوع را باور نداشته باشند و شاید این مسئله با عقل مطابقت نداشته باشد، اما خانواده شهید و حتی همسایه‌ها بار‌ها و بار‌ها شاهد آمدن یک یا چند پرنده خاص در مواقع به خصوصی مثل روز هفتم شهید، سالگرد یا چهلم یا عصر‌های پنج شنبه هر هفته در منزل بودند.
به خصوص خیلی از غروب‌ها روز پنج شنبه که می‌شد نزدیک اذان مغرب این پرنده می‌آمد گاهی اوقات فقط چرخی می‌زد و به طرف گلزار شهدای شهرمان پرواز می‌کرد، اما یک نمونه جالب که خود شاهد آن بودیم را نقل می‌کنم.

کبوترهای قاصد شهادت
او شبیه یک مرغ عشق بود

روایت برادرزاده شهید:
سال ۱۳۶۸ بود و من هشت ساله بودم همراه همه اعضای خانواده در حیاط  نشسته و مشغول تماشای تلویزیون بودیم. ساعت ۹ شب که زمان پخش اخبار بود در میانه اخبار مادرم هیجان زده  ما را صدا زد و گفت: «بچه‌ها مگه در قفس مرغ عشق‌ها را باز گذاشتین» ما جواب دادیم نه در قفس بسته است.

مادرم که این مسئله برایش تقریبا عادی شده بود دیگر چیزی نگفت، زیرا اطمینان خاطر پیدا کرد که این پرنده مرغ عشق نیست. مادرم چون در کنار ما نشسته بود و در حیاط مشغول کار‌های منزل بود متوجه این پرنده می‌شد، ما کوچکترین توجهی به این مسئله نکردیم.

چند دقیقه‌ای گذشت همگی دیدیم که همین پرنده «که شبیه مرغ عشق بود» آرام روی سر همه ما چرخی زد و روی سر مادر بزرگم (مادر شهید) نشست.

مادر بزرگم آرام دستش را به طرف پرنده برد تا دستش به سر پرنده رسید خیلی آرام از زیر دست مادر بزرگم گذشت و روی دیوار نشست و دوباره به طرف امام‌زاده شهر (گلزار شهداء) پرواز کرد.
من گمان میکنم آن پرنده شبیه به مرغ عشق، شهید ما بود که در قالب پرنده به خانه ما آمد.


انتهای پیام/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده