نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره شهدا
شهید والامقام مجید شحنه
گفتم:«خدایا! بچه هام کوچکن و نمی تونن کاری برای انقلاب کنن، کمک کن اینا که با نام حلال و زحمت کشیده بزرگ شدن در این راه قدم بردارن!».
کد خبر: ۴۲۰۳۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۰۹

شهید والامقام محمود شاهورانی
خواهرم! حجاب برای زن ارزشه، هر قدر با حجاب‌تر باشین در جامعه، محبوب‌ترین
کد خبر: ۴۲۰۲۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۰۷

خاطره اى از دوران پيروزى انقلاب اسلامى؛ شهيد ميرحمزه نجفى تروجنى فرزند سيدكمال به نقل از پدر گرامى اش
کد خبر: ۴۱۸۴۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۶

عمليات‌ كربلاي پنج؛ انهدام‌ قوي‌ترين‌ دژ دشمن‌؛ 19 / دی ماه /1365
در عمليات کربلاي 5 امام خميني(ره) گفتند: «حسيني بجنگيد»؛ اين جمله چنان نيرويي به رزمندگان و مجروحان اين عمليات داد که دوباره به صحنه مبارزه برگشتند و حماسه‌اي ماندگار از خود بر جاي گذاشتند.
کد خبر: ۴۱۸۲۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۳

در سالروز شهادت منتشر می شود:
شب خواب ديدم؛ محمدرضا شهيد شده و با تابوت او را به خانه آوردند و بچه‌هاي ارتش همه اينجا بودند، درست همان صحنه كه در خواب ديده بودم، در بيداري تعبير شد.
کد خبر: ۴۱۸۱۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۶

تولدت مبارک شهید!
آخرين باري كه آمده بود به مرخصی به خواهرش گفته بود؛ مينا من دهم اسفند بر می گردم؛ تولدم نزدیک است. كيك تولدم را آماده کن . ما ساكش را آماده كرده بوديم...
کد خبر: ۴۱۵۹۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۲

کبوتر اقیانوس- خاطره ای از شهید یحیی شمشادیان از زبان همسر؛
شهید می گفت:" زندگی مثال رودخانه ای است که ابتدایش یک چشمه و انتهایش اقیانوسی بیکران است."
کد خبر: ۴۱۵۴۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۰۷

در سالروز شهادت شهید« غیبعلی انصاری»؛
با آن شوخ طبعي دلنشينش ازدلمان درمي آورد. ...اين گونه قلب مادرم راتسكين مـي داد علاقه زيادي به مطالعه نشان مي داد...
کد خبر: ۴۱۵۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۰۵

شهید خلیل کوچکی هریکنده فرزند على گدا متولد 25 اسفند ماه 1345 در شهرستان بابل مى باشد كه در تاريخ 10 آبان ماه 1361 در منطقه موسيان به درجه شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۴۱۳۸۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۵

در سالروز شهادت
من «محبوب مشهدي» پدر شهيد «علي مشهدی» هستم. ماه رمضان بود که علی سرکار مي رفت. من گفتم: علی جان! سرکار نرو، شما روزه مي گيريد، برايت سخت است؛ شما هنوز سنت کم است و کم طاقت هستی و در تابستان روزه گرفتن سخت است اما علی اصلا قبول نمی کرد و همچنان روزه می گرفت و به سرکار هم می رفت.
کد خبر: ۴۱۳۲۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۸

در سالروز شهادت شهید«قادر فتحی زاده»
همينطور به قادر نگاه مي‌كردم و يك دنيا اخلاص سادگي صفا را به وضوح مي‌شد در چهره و رفتار او مشاهده كرد از اينكه در داخل اتوبوس به او كم‌توجهي كرده بودم سخت پشيمان بودم دلم مي‌خواست از او بپرسم در آن لحظه نظرش نسبت به من چه بوده...
کد خبر: ۴۱۱۸۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۰

خاطره دست نویش شهید «محمود بابایی گلی»
...تمام سختيها رابه خاطر خدا تحمل كرديم و اردوي يك هفته اي تمام شد و به ما يك روزمرخصي دادند تابه خانه سربزنيم وبعداز دو روز به جبهه برويم ولي درخانه مادرم باز هم مــي خواست مانع رفتنم شود و چون داداش بزرگم هم درجبهه بود...
کد خبر: ۴۱۰۰۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۵

خاطرات خانم فاطمه محمدزاده
بي تكبري و مسلماني شهيد و اينكه شب و روز از تبليغ ديني خسته نمي شد و هيچگاه به فكر مال اندوزي نبود و هميشه براي پايداري جمهوري اسلامي دعا مي نمود؛ از بهترین ویژگیهای و رفتارش بود که من این خصایصش را بسیار دوست داشتم.
کد خبر: ۴۰۸۱۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۶

خاطره ای از شهید
ابراهیم پسر خیلی خوبی بود مرحبا که چنین پسری داشتی ولی حیف شد که ابراهیم شهید شد، ابراهیم از بهترین سربازان من بود
کد خبر: ۴۰۷۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۴

نوید شاهد یزد: شهید ناصر زارع خورمیزی فرزند باقر در یکم فروردین 39 در مهریز متولد شدو چهارم فروردین 67 به شهادت رسید
کد خبر: ۴۰۶۶۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۴

در دست بچه هاي کوچک شاخه هاي گل ديده مي شد که با شادي ، مرتب آنرا تکان مي دادند پدران و مادراني بودند که سبدهاي ميوه به همراه داشتند کم کم لحظه هاي حرکت کاروان عشق به سوي قربانگاه نزديک مي شد در جمع گروه اعزامي اسماعيل هاي زيادي ديده مي شد که عاشقانه به سوي وعده گاه حق و حقيقت به شتاب مي رفتند و مادراني بودند که همچون هاجر فرزندان خويش را بدرقه مي کردند.
کد خبر: ۴۰۶۰۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۲۴

با وجودي که خون از بدنم مي ريخت حرکت کردم. از وسط ميدان مين عبور کردم ، پاهايم به سيم های تله مي خورد و مين ها منفجر نمي شد...
کد خبر: ۴۰۵۲۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۰

خاطره
خاطره شهيد تاريوردي فتاح زاده
کد خبر: ۴۰۴۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۳

موقع خداحافظي ننه جان مثل هميشه سرش را بالا گرفت تـا اشـكهايش نريزد. اين چيزي بود كـه بهـروز خواسـته بـود، ولـي ديگـر بيـشتر از ايـن را نمي توانست.
کد خبر: ۴۰۴۲۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۰

شریف را دیدم و به سراغش رفتم . نگاهم در چهره اش ماند. نوری در چهره اش متبلور شده بود. به او نزدیک شدم ...
کد خبر: ۴۰۴۰۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۱۸