همرزم شهید "زین العابدین محمدی" میگوید: هرکس از خواب بیدار می شد پتویش را روی او می انداخت و او هم در آن گرما در زیر و تو مانده بود.
کد خبر: ۴۷۵۲۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۰
همرزم شهید "سید جلال محمدی" میگوید: وقتی با سید جلال شوخی میکردند ناراحت نمیشد.
کد خبر: ۴۷۵۲۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۱
مادر شهید "محمد محمدی" میگوید: هیچ وقت یادم نمی رود قرار بود چند نفر به عیادتش بیایند. محمد مرا صدا کرد و گفت مادر اگر بچه ها چیزی خواستن بگو نداریم .حتی آب .
کد خبر: ۴۷۵۲۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۰
مادر شهید "جعفر مقدم" میگوید: ماه رمضان بود که یک نفر به مغازه می آید و جلوی چشم او روزه خواری می کند و همچنین سفارش کار می دهد.
کد خبر: ۴۷۵۲۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۰
شهید "ذبیح اله مقدم" کشاورزی منصف بود و همیشه به روزی دیگر افراد نیز فکر میکرد.
کد خبر: ۴۷۵۲۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۰
نقل می کنند که شهید "علی عباس خوز" قبل از شهادت به شوخی به مادرش گفت: « مادر جان خودت را آماده كن که همين روزها به جرگه مادران شهدا خواهی پيوست.» گرچه مادر آن روزها دل نگران سخن فرزندش شد اما به خوبی معنای این جمله را حس کرد، عباس او قرار بود آسمانی شود... جزئیات این خاطره را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
کد خبر: ۴۷۵۲۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۰
رئیس اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان همدان:
طرح "اسناد افتخار"، برگ زرینی از اقدامات بنیاد شهید در راستای خاطره نگاریی والدین شهدا است که تاکنون بیش از 900 نفر از والدین شهدا در این طرح شرکت کرده اند.
کد خبر: ۴۷۵۲۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۰
پدر شهید "صمد مقدم" میگوید: روزهای جمعه یا تعطیل فامیل ها به منزل ما می آمدند و دور هم جمع شده، میگفتند و میخندیدند. ولی صمد هیچ وقت در جمع حاضر نمی شد.
کد خبر: ۴۷۵۰۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۷
مادر شهید "یوسفعلی لامعی" نقل می کند:«بعد از سیزده، چهارده سال چند تکه استخوان و پلاکش را آوردند و تشییع کردند. اما هنوز نمی توانم باور کنم که متعلق به او باشد. در خلوت هایم با خدا، از او می خواهم که پسرم برگردد...» نوید شاهد شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید والامقام دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۵۰۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۶
روایتی از شهید " نادر جعفری" فرمانده تیپ حضرت امیر(ع)
شهید " نادر جعفری" فرمانده تیپ حضرت امیر(ع) بود روز شهادت به نحو عجیبی حلالیت می طلبید یکی بچه ها با خنده به او گفت: نادر جان خبری شده؟ با لبخندی جواب داد«خدا را چه ديده ای شايد همين امروز شهيد شدم »در حین نگهبانی که جای خالی یکی از رزمنده ها را پر کرده بود به شهادت رسید و قصه شیرین زندگی نادر این چنین ناتمام ماند. ادامهاین خاطره زیبا در نوید شاهد ایلام بخوانید.
کد خبر: ۴۷۴۹۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۶
شهید " سبزی خوب آیند" که آشنا به راه ها و کوه های منطقه بود جهت شناسایی گروهی از منافقین که به نام گوش بر معرف بودند به عضویت گشت ثارالله در آمد.نوید شاهد ایلام در سالگرد شهادت این شهید والامقام خاطره ای از شجاعت های شهید برای مخاطبان خود منتشر می کند.
کد خبر: ۴۷۴۸۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۵
مادر شهید "عبداله مولائی" میگوید: یک بار عبداله آمد خانه و گفت مادر این دفعه شب عملیات قرار است حنابندان بگیریم من و محسن قسم خوردیم با هم حنا گذاریم همان دفعه آخرین باری بود که عبداله را دیدم.
کد خبر: ۴۷۴۸۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۵
یک روز با تعدادی از رزمنده ها مأموریت داشتیم برای شناسایی به مرزهای دشمن نفوذ کنیم تا از تعداد نیروها و تجهیزات آنان اطلاعات کسب کنیم . هنگام برگشت خیلی گرسنه بودیم و از شدت گرسنگی حتی نمی توانستیم یک قدم برداریم، که شهید علی بندمه به محل اسکان عشایر عراقی ها درآن حوالی رفت و با پیدا کردن نان خشکی که برای استفاده دام هایشان ریخته بودند واز آنان به جا مانده بود جمع آوری کرد و هرکدام مقداری از آن را خوردیم و در واقع غذا مهمان عراقی ها بودیم.ادامه خاطرات زیبا از شهید بندمه در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۴۷۴۸۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۶
مادر شهید "سیروس مهدیخانلو" میگوید: نماز می خواندم که سیروس آمد و کنار من مشغول نماز شد. گفت که می خواهم دعای امام زمان عجل الله و نماز شب بخوانم.
کد خبر: ۴۷۴۸۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۷
مادر شهید "خلیل مهری" تعریف میکند: همسایهای داشتیم به نام مشهدی مریم سنش از صد سال هم بیشتر بود اما فرزند نداشت و تنها زندگی می کرد. خلیل خیلی به دیدن او میرفت.
کد خبر: ۴۷۴۸۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۶
همرزم شهید "ابوالفضل نوری" میگوید: قرار شد تا دو و نیم نصف شب پنج نفره به قله برویم ساعت مقرر هر ۵ نفر حرکت کردیم حدود ساعت چهار و نیم صبح به قله رسیدیم. هوا تاریک روشن بود همه جا ساکت بود عراقیها خواب بودند.
کد خبر: ۴۷۴۸۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۵
مادر شهید "عبدالله ملکی" در مصاحبهای به بیان لحظه اعلام خبر شهادت فرزند شهیدش میپردازد، که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۷۴۸۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۴
پدر شهيد اسماعيل فتحى مى گويد: « اسماعيل در بازار از من چيزى خواست و من برايش نخريدم و من از بازار با پاى پياده به منزل آمدم». خاطره جالب اين پدر شهيد را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.
کد خبر: ۴۷۴۷۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۴
همرزم شهید شهید "عباس نقی لو" میگوید: طبق معمول بعد از غذا مسواک و خمیر دندانش را برداشت تا مسواک بزند. بعد از مسواک زدن که از کنار آب بلند شد تا به طرف سنگر بیاید که همانجا پر کشید.
کد خبر: ۴۷۴۷۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۴
جواد غم پرور همرزم شهید "رضا مهدی رضایی" چنین میگوید: برایمان سوال شد که اگر ما هم شهید شویم آن وقت کجای محل را به نام ما می کنند. از حسینیه به سمت خانه ابوالفضل پیچ کوچکی بود که اسم آن را گذاشتیم "پیچ شهید خدامرادی".
کد خبر: ۴۷۴۵۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۳۰