دوشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۰۹:۰۳

شهيد عبدالرزاق معرفاوي
برادر شهيد (عبدالعظيم معرفاوي)
روزي كه خبر شهادت برادرم به خانواده ي ما رسيد، من كلاس دوم دبستان بودم، و سر كلاس درس حضور داشتم. پسر عمه ام و يكي ديگر از دوستانم به مدرسه آمدند وخبر شهادت برادرم را به معلم من دادند.
او هم اجازه داد كه به اتفاق آن ها به خانه بروم. من كه بي خبر از همه جا بودم، خيلي خوشحال از مدرسه به سوي خانه رفتم. اما وقتي رسيدم، با كمال شگفتي و تعجب ديدم كه چه شور و غوغايي در خانه مان به پا شده است. آن گاه بود كه از شهيد شدن «عبد الرزاق» مطلع شدم.
فرداي آن روز پيكر پاكش را به خاك سپردند. در حالي كه دايي ام دست مرا گرفته بود و به من اجازه نمي داد كه پيكر پاكش را ببينم.

منبع: كتاب حديث ابرار، تهيه و تدوين: اسماعيل ماهيني و محمد ميرزايي، ص182
1229
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده