خاطراتی از شهید محیط بان علی کشاورز
ياد نامه …
هاجر بردستاني(مادر شهيد):
غيرت و شجاعت علي،خاطره شجاعت هاي ((يوسف))را برايم زنده مي كرد . هميشه براي سلامتيش دعا مي كردم،اما افسوس كه دنيا جاي خوباني چون برادرم ((يوسف))و فرزندم((علي))نبود …
زهره بردستاني (همسر شهيد):
به خاطر دقت و ايماني كه به كار خود داشت،زير بار هيچ تسامح و تساهلي نمي رفت . يك بار روي خانه ما تير اندازي شد . از آن موقع دلشوره ها و دلواپسي هاي من شروع شد …
علاقه عجيبي به پدرش داشت . نسبت به همه مهر مي ورزيد،اما چون پدرش افتاده و مريض بود،با حوصله نزد او مي نشست . با او شوخي مي كرد و به او روحيه مي داد . شخصا به مسائل بهداشتي پدرش مي پرداخت.
((محدثه))فرزند شهيد علي،17 مرداد سال 1383 وارد پنج سالگي مي شود از لحاظ روحي و رواني فعلا بد نيست . تمام وجودم را براي او گرو گذاشته ام . البته گاهي اوقات كه به فكر پدرش مي افتد،آه مي كشد و ازمن ميپرسد: مادر،چرا پدرم را كشتند؟ و يا اينكه :ما كي پيش بابا مي رويم؟ …
انتظار من از مسئولين و بنياد شهيد تنها يك چيز است و آن اينكه كار پرونده همسرم را پيگيري كنند تا قاتل او به سزاي عمل خود برسد …
محدثه كشاورز(دختر سه ساله شهيد):
بابا علي را دوست دارم،او را كشتند …
محمد كشاورز(برادر شهيد):
آتش هجران علي دلم را كباب كرده است . كاش من فداي او شده بودم كاش …
حسن بردستاني(برادر شهيد):
مرگ علي،زندگي را در چشم همه ما تيره و تار كرد . پدرم،با وجود پيري و بيماري همچنان شادمان و تر و تازه بود،اما شهادت علي او را از دنيا سير كرد و آرزوي مرگ خود كرد تا اينكه خدا هم او را به آرزويش رسانيد .
مختار كشاورز(برادر شهيد):
در اين دنيا،هر كسي بخواهد با غيرت و با وجدان زندگي كند،كار سختي دارد … بايد مثل علي انسان فداي راه حقيقت شود .
مظفر كشاورز(برادر شهيد):
من به علي،به قد و قامتش،به حرف هاي قشنگش و به ايمان و شجاعتش افتخار مي كردم. ما قابل نبوديم چنين برادري داشته باشيم …
زينب كشاورز(خواهر شهيد):
از علي ياد گرفتم كه مسلمان بودن،تنها با زبان نيست،بلكه انسان بايد مسلماني را در لحظه لحظه زندگي خود جاري كند …
اسد حصيري(عمه زاده،دوست،هم بازي و …):
امثال علي،بايد هم با شهادت از دنيا بروند … او با وجودي كه فقط تا پنجم ابتدايي درس خواند بود،آنقدر از زندگي،دين،سياست و خصوصا موقعيت هاي مختلف نظام اسلامي درك دقيقي داشت،كه گاهي وقت ها از تحليل هاي كه مي كرد،تعجب مي كرديم! در ميدان فوتبال،نمونه كامل يك بازي كن كامل،با اخلاق و مهربان بود …
علي كشاورز(عمو زاده،دوست،هم بازي و …):
نه به عنوان يك فاميل،بلكه به عنوان يك دوست،علي را دوست داشتم و دارم . او براي ما يك الگو بود . در جلسات ورزشي،بسيار شيرين و مهربانانه سخن مي گفت و معمولا پيشنهادهايش مورد قبول هم تيمي هايش قرار مي گرفت …
سفر به خطه خورشيد انتخاب تو بود
بهار و آينه و عشق در ركاب تو بود
سوال من همه اين بود: ره چگونه بري؟
عبور با كفني لاله گون جواب تو بود
به روز هجرت گلگونت اي پرنده سبز
شهاب مانده و درمانده از شتاب تو بود
دل شقايق آتش گرفته با من گفت
كه راز سوختن او ز التهاب تو بود
تو را زعرش چو خواندند در ضيافت عشق
عجب نبود اگر رنگ خون خضاب تو بود
من از تفاهم پرواز با تو دانستم
سفر به خطه خورشيد انتخاب تو بود
منبع :
کتاب به دریا پیوستگان : شهید نامه شهدای بردخون
نویسنده : مجید عابدی