آزاده و جانباز سرافراز علی علیزاده؛
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با آزاده و جانباز سرافراز «علی علیزاده جلگه پور» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۷۱۴۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۱
خاطرات شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «حسین زرافشان» میگوید: «شهید اخلاق خیلی خوبی داشت، همیشه نمازش را میخواند و مرتب در حال تلاوت قرآن بود. روی حلال و حرام بودن مال خیلی حساس بود. شهید پاسدار کمیته بود، در حال گشتزنی بود که با منافقین درگیر میشود و...»
کد خبر: ۵۷۱۳۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۱
خاطرات شفاهی همسران شهدا
شهید ایرج چنگیزی آرزو داشت که بی سر به دیدار خدا برود که به آرزویش رسید.
کد خبر: ۵۷۱۲۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۵
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مرتبه عباسخوشروزی مادر شهید «علی محمدی» روایت میکند: «علی پسر خیلی مهربانی بود. در میان اقوام و آشنایان هم زبانزد بود. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد. قبل از اینکه به شهادت برسد، من خوابش را دیده بودم و در خواب به من توصیه میکرد، نگران نباشم.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۷۱۱۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۷
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مدینه عبدالملکی مادر شهید «علیمحمد نادری» میگوید: «خدا رو شکر میکنم که فرزندم در راه میهنش به شهادت رسیده است. به من توصیه میکرد؛ خواهران و برادرانش را انقلابی تربیت کنم و در راه امام حسین(ع) باشند.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۷۱۰۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۵
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
صفرعلی یوسفی پدر شهید «علیاکبر یوسفی» نقل میکند: «با شروع جنگ تحملی من به جبهه رفتم. بعد از مدتی او نیز دلش می خواست به جبهه برود. من به او نمیتوانستم اجازه بدهم به جبهه برود. خیلی سنش کم بود و به او توصیه میکردم: میتوانی در پشت جبهه هم به مردم خدمت کنی. با شروع خدمت سربازی به ارتش مقتدر جمهوری اسلامی ایران ملحق شد و سرانجام در حال برگزاری رزمایش به شهادت رسید.»
کد خبر: ۵۷۱۰۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۴
خاطرات شفاهی
همسر شهید «فاضل تب» میگوید: «وقتی به خانه آمد آرام و قرار نداشت، قصد داشت که به مراسم تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی برود. به دخترم گفت زود برمیگردد و از پیشمان رفت. بعد از شهادتش هر بار که برایم مشکلی پیش میاد شهید به کمکم میآید. یک بار به خوابم آمد و گفت من زندهام و از رفتنم ناراحت نیستم.»
کد خبر: ۵۷۱۰۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۴
خاطرهنگاری والدین شهدا
مادر شهید والامقام «محمد زمانینیا» میگوید: «محمد با تمام فرزندانم متفاوت بود. او خیلی مهربان و دست و دلباز بود و به دوستانش درس یاد میداد.»
کد خبر: ۵۷۰۹۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
عوض نجفزاده پدر شهید «عزیز نجفزاده» میگوید: «عزیز مهربان و دوستداشتنی بود. بیشتر اوقات به مسجد میرفت. یادم میآید جنگ که شروع شد، مشتاق رفتن به جبهه بود. من نمیتوانستم اجازه بدم که به جبهه برود اما شور و شوق او باعث شده بود، راضی شوم برای دفاع از کشورش به جبهه برود. همیشه میگفت: اگر جوانان به جبهه نروند، دشمن به خاک کشورشان نفوذ میکند.»
کد خبر: ۵۷۰۹۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۳
خاطرهنگاری والدین شهدا
مادر شهید والامقام «اکبر مدنی» میگوید: اکبر روزی که به جبهه میرفت، قول داد 15 روزه برگردد؛ اما پس از پانزده روز خبر شهادتش را آوردند.
کد خبر: ۵۷۰۹۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
کشور کشاورزمولایی مادر شهید «عبداله کریمی اسماعیلآباد» میگوید: «من راضی به رضای خداوند هستم. عبداله برای دفاع از خاک کشورش جانش را فدا کرد.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۷۰۸۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۲
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
در یک گفتوگوی دلنشین و در عین حال تلخ همسر شهید «محمدرضا موذنی» گفت: آخرین باری که همسرم از جبهه آمده بود، با او به گلستان شهدای اصفهان بر سر مزارش رفتم.
کد خبر: ۵۷۰۷۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
خاطرات شفاهی
همسر شهید «فریدون سالاری» میگوید: «شهید انسان خودشناس و فهمیدهای بود، خیلی مهربان بود. به مدت چهار سال در کمیته خدمت کرد و بعد از آن تصمیم گرفت که به جبهه برود. شهید در کوههای حاجیآباد، هنگامی که در حال مبارزه با اشرار بودند بر اثر اصابت گلوله به شهادت میرسد.»
کد خبر: ۵۷۰۷۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
زيورمحمدلو مادر شهید «عباس زارع» میگوید: «در نامههایش همیشه مینوشت: «دوستتان دارم». یادم میآید بار آخری که به مرخصی آمده بود، میگفت: ممکن است بار آخری باشد که به مرخصی میآیم، اگر شهید شدم نگران من نباشید.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۷۰۷۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
خاطرات شفاهی
«محمد فارسی» جانباز ترور 50 درصد میگوید: «سال 1360 بود که دچار یک ترور نافرجام از سوی منافقین شدم. در این حادثه چهار گلوله به گردن، بازو، پای راست و سر من اصابت کرد...»
کد خبر: ۵۷۰۶۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۹
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با والدین بزرگوار شهید «کاظم حسنی قوام آباد» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۷۰۵۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۷
«اسداله عباسیان» از جانبازان ۷۰ درصد دفاع مقدس استان ایلام است که سال ۱۳۵۹ در جبهه کردستان به درجه رفیع جانبازی نایل آمده است. وی از جوانان میخواهد کار امام، راه امام را ادامه دهند و همیشه در صحنه باشند. چرا که این انقلاب با خون هزاران شهید به اینجا رسیده است. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر میشود.
کد خبر: ۵۷۰۴۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۵
خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهید «شمس الدین ملایی» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که خرداد ۱۳۶۷ در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همیشه میگفت: «تا فشنگ دارم خواهم جنگید هرگز با اسلحه پُر برنخواهم گشت. چون من راه شهادت را از آزادمرد اسلام امام حسین (ع) سیدالشهداء آموختهام.»
کد خبر: ۵۷۰۳۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۳
خاطرنگاری والدین شهدا
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با پدر بزرگوار شهید «علی اکبر مرتضایی رتکی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۷۰۳۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۳
خاطرات شفاهی
«امیر کسبت» جانباز جنگ تحمیلی میگوید: «در سال 1361 از طریق بسیج بندرعباس به خط مقدم اهواز اعزام شدم. تو یکی از عملیاتها داوطلب شده بودم و میخواستم تانکهای عراقی را منهدم کنم که پای راستم را با تیر زدن و بر روی زمین افتادم، خواستم بلند بشم و برم جلو که یک دفعه افتادم و دیدم پا ندارم. چهار بار با پای مصنوعی همراه با دوست جانبازم به جبهه اعزام شد...»
کد خبر: ۵۷۰۳۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۳