پدر شهید

آخرین اخبار:
پدر شهید
خاطره‌‌ای از شهید «علی صادقی»

دعا کنید شهید شوم

پدر شهید تعریف می‌کند: در سال ۱۳۵۷، علی با همکاری محمد صادقی فعالیت‌های انقلابی خود را آغاز کرد. در حاجی‌آباد در نماز جماعت شرکت می‌کردند و اعلامیه‌های امام خمینی(ره) را پخش می‌نمودند. زمانی که در شیراز مشغول خدمت بود، هر چهار ماه یک‌ بار به دیدار ما می‌آمد. همیشه می‌گفت؛ دعا کنید شهید شوم تا از رحمت خداوند برخوردار گردم.

تجلیل از پیشکسوت کشتی و مدال‌آور جهانی، پدر شهید ورزشکار «مهدی شهابی»

در راستای تکریم خانواده‌های معزز شهدا و پاسداشت پیشکسوتان عرصه ورزش، مدیرکل ورزشی و اردویی بنیاد شهید و امور ایثارگران به همراه مدیرکل بنیاد شهید استان گلستان، با پیشکسوت نام‌آشنای رشته کشتی و مدال‌آور جهانی، «عباسعلی شهابی»، پدر شهید والامقام ورزشکار مهدی شهابی، دیدار و از وی تجلیل کردند.
خاطره‌‌ای از شهید «علی رضایی سردره»

فرمانده‌ای که تا آخرین لحظه ایستاد

پدر شهید تعریف می‌کند: در یکی از عملیات‌ها، دشمن به طور ناگهانی به همرزمانش حمله کرد و آنان را غافلگیر نمود. پسرم خود را به یک کانال می‌رساند و از ۲۰ نارنجکی که همراه داشت، ۱۸ عدد را استفاده کرده و به سمت دشمن پرتاب می‌کند. در همین هنگام، عراقی‌ها از پشت سر به او حمله می‌کنند و در همان لحظه او را به شهادت می‌رسانند.

عهدی تا شهادت

پدر شهید عباس مقصودی نقل می کند: عباس با شهید صادق محمدی ارتباط نزدیکی داشت و تسبیح او را به یادگار نگه می‌داشت. در جبهه کردستان، از نیرو‌های دستۀ شهید محمد کرمی بود. مهمان‌نواز بود و رزمندگان را به خانه دعوت می‌کرد. یک بار از او پرسیدم: چرا در این سن به جبهه می‌روی؟ گفت: من و صادق عهد کرده‌ایم تا روز شهادت، جبهه را ترک نکنیم.
گفت‌گو با پدر شهید محمد پورعباس؛

محمد عاشق ستاره‌ها بود؛ حالا خودش ستاره آسمان وطن شده

از کوچه‌های محقر خانی‌آباد تا آسمانِ بی‌کرانِ شهادت؛ این‌ها فصل‌های زندگی کوتاه و پربار دانش‌آموز بسیجی‌ست که با قامتِ بلندِ ایثار، بر تارکِ تاریخِ این سرزمین درخشید. پدرش به یاد می‌آورد: "همیشه ستاره‌ها را نگاه می‌کرد و از اسرار آفرینش می‌پرسید. حالا خودش شده ستاره‌ای درخشان در آسمان ایران..."

پدر شهید «مسافر» در کنار فرزند شهیدش آرام گرفت

پدر شهید والامقام قربانعلی مسافر از شهرستان نور دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند شهیدش پیوست.

پدر شهید غریبی که ۸۰۰ شهید غریب را در انتظار پیکر پسرش غسل داد

علی بندری، پدر شهید آزاده محمدرضا بندری، از سال‌های طولانی چشم‌انتظاری برای بازگشت فرزندش سخن گفت و روایت دردناک اما سراسر افتخار خود از روزهای بی‌خبری تا زمان تفحص پیکر مطهر محمدرضا را بازگو کرد.  
خاطرات پدر گرانقدر شهید مدافع وطن،

حماسه ایثار در دل بمباران؛ روایتی از شهادت مظلومانه «سیروس خنجری فرد»

شهید سیروس خنجری‌فرد، جوانی مؤمن و فداکار از ایلام، در حمله رژیم صهیونیستی به قرارگاه هوافضای سپاه در کرمانشاه، با ایثار جان خود برای نجات همرزمانش، به فیض شهادت نائل آمد. پدرش او را عارفی بی‌ریا و عاشق رهبر می‌خواند که زندگی‌اش سراسر بندگی و خدمت بود.

پوتین باقی‌مانده؛ تنها یادگار پانزده سال انتظار

برای پانزده سال، تنها نشانه از رضا، همان پوتین جبهه‌اش بود که بر جای مانده بود. مادر هر صبح به در چشم می‌دوخت، و پدر پوتین را می‌بوسید. اینک پدر شهید روایت می‌کند از روزی که پیکر پسرش، پس از یک و نیم دهه انتظار، به آغوش خانواده بازگشت؛ وداعی که این بار با خاکسپاری به دستان پدر کامل شد.
دست‌نوشته‌‌ به جا مانده از شهید «غلام نجفی»

نامه‌ای از دل سنگرها؛ پر از ایمان و امید

دست‌نوشته شهید گرانقدر «غلام نجفی» برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود. وی در نامه‌ای به خانواده‌اش می‌نویسد: خدمت پدر عزیز و ارجمندم، سلام عرض می‌کنم. پس از تقدیم سلام و آرزوی سلامتی برای آن پدر بزرگوارم، از خداوند متعال خواهان سلامتی و تندرستی شما هستم و امیدوارم حالتان خوب باشد، ناراحتی و نگرانی نداشته باشید و همیشه در کمال خوشی زندگی کنید.
پدر شهید «محسن شاه نظری» در گفت‌وگو با نوید شاهد: 

می گفت: «به سپاه رفتم تا شهید شوم»/ لحظه های شهادتش اهل بیت(ع) را صدا می‌ کرد

مجید شاه نظری، پدر پاسدار شهید محسن شاه نظری در وصف شهادت فرزندش گفت: چند روز بعد از شهادت آقا محسن، یکی از همکارانش که هنگام انفجار فقط دو متر با او فاصله داشت، تعریف کرد: محسن تا آخرین لحظه زیر آوار، در حال گوش دادن به روضه امام حسین (ع) بود. همان‌جا، در تاریکی و آوار، اهل بیت (ع) را صدا می‌زد. همکارانش گفتند: محسن با ذکر اهل بیت نفس آخرش را کشید. پسرم عاشقانه رفت، همانطور که زندگی کرده بود؛ با ایمان و عشق و دلدادگی به اباعبدالله (ع).
خاطره‌‌ای از شهید «عوض قاسمی‌نژاد رایینی»

شهیدی که دلش را در جبهه جا گذاشت

پدر شهید تعریف می‌کند: عوض تازه دیپلمش را گرفته بود و با شوق بسیار کوله بارش را بست، از من و مادرش خداحافظی کرد و راهی جبهه شد تا از همرزمانش جا نماند. بعد از دو ماه، ۱۰ روز مرخصی گرفت و آمد. ما خیلی به او وابسته بودیم، اما هر بار که می‌آمد دلش را در جبهه جا می‌گذاشت.
خاطره‌‌ای از شهید «احمد ذاکری»

قهرمان انقلاب و دفاع مقدس؛ گام‌هایی استوار به سوی میدان نبرد

پدر شهید تعریف می‌کند: با فرار شاه و آغاز جنگ، احمد لباس رزم پوشید و آماده دفاع از کشور شد. روزی که برای گرفتن اجازه مرخصی پیش او ایستادم، قلبم از شدت نگرانی به تپش افتاد؛ اما عزم راسخش را که دیدم، دلم نیامد ناامیدش کنم و اجازه رفتن دادم. احمد با گام‌هایی استوار به سوی میدان نبرد حرکت کرد.
خاطره‌‌ای از شهید «حسن اقتدار بختیاری»

شهیدی که زندگی‌اش درس عشق و خدمت به خانواده بود

پدر شهید تعریف می‌کند: شهید فردی بود که اگر شخصی با من بحث می‌کرد او با آنها به خوبی رفتار می‌کرد و می‌گفت بحث شما به من مربوط نمی‌شود. وقتی مدرسه‌اش تمام می‌شد در کار کشاورزی به من کمک می‌کرد و در اوقات فراغتش کار می‌کرد و با پولش سیمان می‌خرید تا بتوانیم خانه‌ای برای خودمان بسازیم.

روایتی تلخ از حمله رژیم صهیونیستی به زندان اوین/ کلیپ

روایت پدر شهید علیرضا وفایی: علی اکبر(ع) بود وقتی میرفت علی اصغر(ع) تحویل گرفتم.
دست‌نوشته‌‌ به جا مانده از شهید «محمد احترامی سرخایی»

نامه‌ای از شهید به پدرش

دست‌نوشته شهید گرانقدر «محمد احترامی سرخایی» برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود. وی در نامه‌ای به خانواده‌اش می‌نویسد: پدر جان، اکنون که برایتان نامه می‌نویسم، ساعت ۸ شب است. راستش نمی‌دانم چه می‌نویسم، چون بچه‌ها سر و صدا راه انداخته‌اند. اگر جمله‌ای را اشتباه یا پس و پیش نوشتم، ببخشید. قبلاً نامه‌ای برایتان فرستاده‌ام اما نمی‌دانم رسیده است یا نه. تاکنون هم از شما نامه‌ای به دستم نرسیده است.
به مناسبت روز تشکل‌ها انجام شد

عیادت از پدر شهید والامقام «عبدالسلام خلفی» بستری در بیمارستان

مسئول تشکل احیاگری شهدای شهرستان سیروان به مناسبت فرا رسیدن ۲۲ مرداد روز تشکل‌ها و مشارکت اجتماعی با پدر معظم شهید گرانقدر «عبدالسلام خلفی» بستری در بیمارستان عیادت کرد.
خاطره‌‌ای از شهید «محمدرضا عسکری‌زاده»

نیمه شعبانی که با ایمان شهید رنگ دیگری گرفت

پدر شهید تعریف می‌کند: یک سال برای مراسم نیمه‌شعبان از مردم کمک مالی جمع‌آوری کرد، اما مبلغی که به‌ دست آمد بسیار کم بود. از او پرسیدم؛ برای برگزاری مراسم چقدر پول جمع کرده‌ای؟ گفت؛ مبلغ خیلی کمی جمع شده. به او گفتم؛ برای یک مراسم باشکوه نیمه‌شعبان، این مبلغ خیلی کم است. فکر نمی‌کنم بتوان با آن مراسمی برگزار کرد. لبخند زیبایی زد و گفت؛ پدر جان! ناامید نشوید، خود آقا فرج می‌کنند و کمک‌مان خواهند کرد.

پسر ۱۸ ساله اهوازی؛ پروازی بی بازگشت/ ویدیو 

پدر شهید ابوالفضل جلالی شهید جنگ تحمیلی ۱۲ روزه ابوالفضل به پدر و مادرش بسیار احترام می‌گذاشت و هرگز فراموش نمی‌کرد که خانواده‌اش همواره در کنار او بودند.

روایتی شنیدنی از زبان پدر و مادر شهیدان نظری شاهرودی در نوید شاهد

پدر و مادر شهیدان محمدمهدی و زهرا نظری شاهرودی درباره فرزندان آسمانی‌شان می‌گویند. 
طراحی و تولید: ایران سامانه