گروه مجلات شاهد - صفحه 5

گروه مجلات شاهد

سرمشق

هرروز اروندی به خون خفته ، از گونه هايت مي شود جاري / جامانده خرمشهر در چشمت ، با زخم هایی کهنه و کاری

عشق بود و جبهه بود و جنگ بود

آنکه که سر دارد به سامان می رسد آنکه که جان دارد به جانان می رسد

طایر قدسم

ای گمشده ی جهان / ای مرغ پر و بال شکسته / ای طایر بلند پرواز قدس

جان جهان

به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا / جُز تو ا ی جان جهان! دادرسی نیست مرا
«نقل قو ل هایی از شهید برونسی درباره خودش » در گفت و شنود شاهد یاران با حاج سیدهاشم موسوی از یاران شهید

برونسی اینگونه «برونسی » شد...

شهید برونسی از روستا به شهر مشهد می رود. ابتدا چون حرفه ای بلد نبوده در یک ماست بندی مشغول و سپس وارد شغل بنایی می شود. ایشان در جلسات مسجد کرامت که توسط حضرت آیت الله خامنه ای حظه الله تعالی برگزار می شود، شرکت می کند
روایت وداع با شهید برونسی در گفت و شنود شاهد یاران با حسین کامشاد، عکاس جنگ و رزمنده دفاع مقدس

بگذار تا بگرییم

ایام فاطمیه بود و شب پنج شنبه. با خود گفتم بروم مکتب الزهرا(س) و زیارتی بخوانم، روض های گوش کنم و برگردم. در مسیر که داشتم می رفتم، بچه های سپاه زنگ زدند. سرهنگ جواد متقیان مدیریت ایثارگران سپاه امام رضا(ع) با من تماس گرفته بودند و اظهار داشتند...

یادمان نرفته است

روزهای آتش و انتظار و انفجار، یادمان نرفته است / سینه ها داغدار، نخلهای سربدار، یادمان نرفته است

به پیشگاه سبز شهید

بیا و یک شب دیگر حضورت را مکرر کن / تمام لحضه هایم را به لبخندی معطر کن

شب عاشقی رفت

بگیر از من این هردو فرمانده را / "دل عاشق" و "عقل درمانده" را

شوق حرم

در این زمانه که جای سکوت کردن نیست / بدونِ اذنِ توام نام و نای گفتن نیست

واپسین دم حیات شهید باکری به روایت شاهد عینی

معمولاً در روزهای عملیات و در نزد یکی عملیات، فرماندهان سپاه هر کدام می آمدند به میان لشکر خودشان و مسائل لازم از قبیل پشتیبانی و نیرو و غیره را پیگیری می کردند و کنار لشکر بودند تا به مشکلات عقبه رسیدگی کنند.

«الله بنده سی»

«بنده خدا» تیکه کلام شهید مهدی باکری بود؛ شهیدی که اهالی شهرش نمی دانستند او شهردار ارومیه است. باکری از خود و مبارزات و تلاش های خویش سخنی نمی گفت. از ریا و خودنمایی به دور بود

22 توصيه مديريتي سردار شهيد مهدي باكري

پرهيز از عصباني شدن و استفاده نمودن از جملاتي كه در شأن مسئول نيست كه منجر به سبك نمودن و پايين آوردن ارزش خويش در بين نيروها خواهد شد

دختر بابا

اینجا مزار اوست، این انگشتر باباست / مادر! بیا نزدیک اینجا سنگر باباست
شهيد خرازي؛ روايت شهادت

مسافر عاشورايي...

از قرارگاه برگشتيم. به خط دژ كه رسيديم هوا تاركيِ تاريك بود، گفت: تو بمان، من ميروم جلو. هر چه اصرار كرديم فايده اي نداشت. شب جمعه بود و حال و هواي حسين با شب هاي ديگر فرق داشت. سپس به راه افتاد... » روايت دقيق شهادت شهيد خرازي را مي بايست با قلم شيواي سردار سيد علي بنی لوحی مرور كرد كه به نقل از كتاب «جز لبخند چيزي نگفت » نوشته ايشان (با اندكي ويرايش) تقديم شما عزيزان مي شود.

لاله عشق دمیده است زسنگر

ناگهان چله كشیدند دلیران / سینه خصم دریدند دلیران
ناگفته هايي از زندگي شهید خرازی در گفت و شنود شاهد یاران با سردارعلی رضا صادقی، از ياران نزديك شهيد

«شهید خرازی» پاك نيت و مخلص بود

«شهید خرازی بارها گفت که این جنگ از آن خدا و پیغمبر(ص) است و متعلق به ما نیست. ايشان اعتقاد داشت كه الان تمام دنیا و کفر می خواهد ببیند ما چه می گوییم. احکام خدا باید در این زمینه پیاده شود. ما جنگ را شروع نكرديم، آ نها آغاز كننده بودند. یکی از خصیصه های بزرگ شهید خرازی نیت پاکش بود
حاج محمد حبیب اللهی؛

شهید حمید باکری، ستاره آسمان گمنامی

جانباز سرافراز محمد حبيب اللهي متولد 1332 از رزمندگان سربلند لشكر عاشورا كه در جنگ تحميلي به عنوان فرمانده گردان بوده است. در مبارزات جنگ تحميلي به درجه جانبازي نائل آمده است.

نامه شهید مهدی باکری به خانواده اش بعد از شهادت حمید باکری

من بنا به وصیّت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا می باشد، همچنان در جبهه ها می مانم و به خواسته و راه شهید ادامه می دهم تا اسلام پیروز شود

وصیت نامه شهید حمید باکری

در این لحظات آخر عمر سر تا پا گناه و پشیمانی وصیت خود را می نویسم و علم کامل دارم که در این مأموریت شهادت، جان به پروردگار بزرگ تسلیم نمایم...
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه