نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات از شهید
خاطراتی پیرامون شهید «حسین میراحمدی»؛
شهید «حسین میراحمدی» هميشه تشويقمان مي كرد و برايمان هديه مي خريد تا درس بخوانيم و در وصيت نامه اش هم به اين موضوع تأكيد كرده و نوشته بود، نبايد قلم من را روي زمين بگذاريد، بايد درستان را ادامه دهيد.
کد خبر: ۴۵۹۸۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۳۰

يکي از پرستارها گفت :« از سه روز قبل که برادرتان اينجا بستري شده ، خانمي از وي پرستاري مي کرد. امروز که شما آمده ايد، از آن خانم خبري نيست.» هيچ وقت آن زن را نديديم.
کد خبر: ۴۵۹۶۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۶

خاطراتی پیرامون شهید «احمد عبدالهی»؛
به منظور جبران بی احترامی روز گذشته گفتم: «ببخشید، من خدمت شما قبلاً نرسیده بودم و دیروز شما را نشناختم.» خیلی خونسرد پرسید: «مگر چه شده؟ چیزی یادم نمی‌آید، مگر موضوع مهمی بوده است؟» تازه متوجه شدم که بی خیال این حرف هاست.
کد خبر: ۴۵۹۶۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۲

کتاب صوتی خاطرات شهید «حامد جوانی» با عنوان «شبیه خودش» برای ماندگاری خاطرات این شهید مدافع حرم از سوی بسیج هنرمندان آذربایجان‌شرقی در تبریز تولید و عرضه می‌شود.
کد خبر: ۴۵۹۶۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۵

امروز سه شنبه یکم دی ماه سال 66 پس از صرف شام به ما اطلاع دادند که ساعت هفت شب به مسجد برای دعای توسل برویم که ما هم رفتیم مسجد سنگر زیر زمین بود و وسعت زیادی داشت و بصورت حسینیه بود.
کد خبر: ۴۵۹۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

خاطرات شهید مفقود الپیکر؛ "سیدمحمدرضا آقا میری" به نقل از مادر ایشان
شهید آقامیری قبل از شهادت خواب دیده بود که سواری بر اسب آمده است؛ به دنبال اسب می دود، ولی آن آقا به او می گوید که 2 روز دیگر نوبت تو هم می شود است و همان طور هم شد و بعد از 2 روز به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۵۹۲۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۰

شهید محمد مشرقیان آرانی
شهید محمد مشرقیان آرانی، بيستم ارديبهشت 1348، در شهرستان آران و بیدگل چشم به جهان گشود. پدرش نوروز، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. هشتم تير 1366، در سردشت بر اثر اصابت گلوله توسط نیروهای عراقی شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده محمد هلال بن علی (ع) زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۵۹۲۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۰

شهید ابراهیم اسماعیلی
شهیدابراهیم اسماعیلی، ابراهیم پانزدهم شهريور 1343، درروستاي بنوید از توابع شهرستان نائین چشم به جهان گشود. پدرش ابوالقاسم، کشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. پانزدهم تير 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۵۸۸۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۶

خاطره ای خودنوشت از فرمانده شهید عباس مطیعی
این نوشتار واقعیتی است و حقیقتی است که انشاء الله برای همه سودمند خواهد افتاد و غرض از آن نه خودخواهی است و تعریف از خود ، بلکه نمایاندن گوشه ای از زندگی خود زندگی 24 ساعتم را که هرگز فراموش نمی نمایم. آخرین شبانه روزی که می توانستم راه بروم ، می توانستم مثل تو کارها را انجام دهم. آخرین شبانه روزی که مثل دیگر شبانه روزهای من پر بود از فعالیت و تحرک از آن همه مقاومت و خلاصه آخرین شبانه روزی که در میان دوستان بودم دوستانی که آنان را چون برادر می دانستم و حتی از برادر بهتر.
کد خبر: ۴۵۸۲۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۹

خاطرات رزمندگان واحد اطلاعات و عمليات لشکر ثارالله؛
گلوله هاي تيربار و خمپاره جنگل را به آتش کشيد . پرندگان وحشت زده از درختي به درخت ديگر مي پريدند‌. چشمم به حسين یوسف اللهي افتاد. آرام و بي صدا اشک مي‌ريخت. با ناراحتي گفت: نگران درخت ها و پرندگان بي‌گناه هستم.
کد خبر: ۴۵۸۰۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۴

برادر شهید «منصور لطیفی» روایت می کند؛ بهترین خاطرات او هنگامی که ایشان در اصفهان مشغول گذراندند دوران آموزشی بود که مادر و پدر به دیدار او رفتند که در این روز شهید بسیار خوشحال بود و مادر و پدر از اینکه او را در لباس رزم سربازی می دیدند.
کد خبر: ۴۵۷۴۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۸

کردستان مظلوم ترین منطقه ایران است. شهید دستغیب می فرماید: هیچ خدمتی در زیر آسمان کبود بالاتر از خدمت در کردستان نیست.
کد خبر: ۴۵۶۲۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۰

چند نامه از شهید "کاوه علوی"
شهید کاوه علوی در نامه های خود به خانواده اش ضمن احوال پرسی، آنها را به صبر دعوت کرده است. مداوم به آنها دلداری داده و از وضع خوب خود صحبت کرده است در ادامه سه نامه از این شهید بزرگوار را می خوانیم.
کد خبر: ۴۵۶۰۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۰۷

شهید علی اکبر علمشاهی چندی پیش از شهادتش، هنگام قرآن خواندن، صوت خود را برای آیه "وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ" ضبط نمودند. این آیه در وصف شهدای در راه خداست.
کد خبر: ۴۵۵۷۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۰۴

روایتی خواندنی از «فاطمه یارمحمدی» مادر گرامی شهید «جعفر بی نیاز خامنه» منتشر شد؛
خواب دیدم که جعفر با لباس سربازی و در حالی که بند پوتینش را می بندد گفتم: مادر تو کجایی لبخند زد و گفت: اگر می دانستم تو اینجایی می آمدم حالا مادر تو کجایی پسرم. او گفت: من در پادگان امام حسین(ع) هستم هر وقت دلت تنگ شد یک سر بزن می توانی هفته یک بار هم به من سر بزنی.
کد خبر: ۴۵۵۶۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۰۲

روایتی خواندنی از شهید «حسین زین الدین» منتشر شد؛
حسین عضو فعال بسیج بود. در ماه مبارک رمضان به دنیا آمده بود و این را برای خودش برکت می دانست. او واضح و روشن گفته بود که جور دیگری می میرد، اما چطور، بعدها زمانی که هفده نفر یک گروه هجده نفر شدند و به دل دشمن زدند، وقتی حتی یک نفرشان هم برنگشت ماجرا برای همه روشن شد و روح حسین روی دست های همه ی کسانی که دوستش داشتند، بدرقه شد.
کد خبر: ۴۵۵۱۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۵

خاطراتی از شهید عباسعلی عرب خالقی
شهيد عباس را ديدم كه روبروي من ايستاده به من مي گويد: مادرم غصه نخور ما دو روز ديگر به كلاته خيج خواهيم آمد
کد خبر: ۴۵۵۰۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۵

دست به دعا شدیم که خدایا به عظمت خون شهداء بچه ها را کمک کن. وقتی که لباسهای غواصیمان را پوشیدیم هوا در حال تغییر کردن بود تا تاریکی هوا نم نم باران هم شروع شد. هیچوقت یادم نمیرود صفای نمازی که آنشب در سنگر خواندیم امام جماعت شهید(توکلی) بود.
کد خبر: ۴۵۴۹۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۳

در مجله همشهری که در بیست و نهم دی ماه سال 1387 از این شهید در صفحه بوی باران چاپ کرده است امروز در سایت نوید شاهد باز نشر شد، می خوانید؛
«صبح ها می رفتم سرکار و غروب برمی گشتم. گاهی می دیدم که محمود در اتاق نشسته و مشغول خواندن قرآن است. او به این کار علاقه زیادی داشت. حضور در مسجد حال و هوایش را عوض می کرد. در آّبدارخانه مسجد می ایستاد و بعد از اقامه نماز به نمازگزاران چای می داد.»
کد خبر: ۴۵۴۶۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱

خاطراتی از شهید ابوالفضل حیدری
درهنگام عمليات در كنار شهيد حاج ابوالفضل بودم كه به من گفت فلاني نكند من شهيد شدم بترسي و يا قدم عقب بگذاري وقتي شهيد شدم كلاهم را بر روي صورتم مي كشي (شهيد بزرگوار اغلب كلاه نخي كرم رنگ بر سر داشت) و چنان پايت را روي من (قلبم) مي گذاري و جلو مي روي كه من جلو رفتن تو را احساس كنم.
کد خبر: ۴۵۴۵۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۸