«بدون مقدمه به آقای افشار گفت دوستی که داشتی شهید شد. آقای افشار با ناراحتی پرسید که چه کسی را میگوید و دوستش در جواب گفت: عاملی. من زودتر از آقای افشار مشوش و مضطرب شدم و از دوستش پرسیدم که کدام عاملی را میگویی؟ او هم با خونسردی جواب داد: علیاصغر. همان که ایرج صدایش میکردند ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز «عمران ثقفی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۰۹۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۷
«سیمهای بکسل را بستیم به پایهای طاق نصرت وسط میدان. همه کارهای بالا و پایین رفتن از طاق نصرت را شهید حسنپور انجام میداد ساعت حدود ۴ بعداز ظهر بود که شهید حسنپور رفت بالا و نظامیان او را دیدند و شروع کردند به تیراندازی، با حرکت ماشین و تکبیر مردم تاج ستمشاهی از جا کنده شد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «رضا حسنپور» معاون فرمانده لشگر 17 علیبنابیطالب(ع) است که همزمان با سالروز شهادتش تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۰۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۴
خاطره خودنوشت شهيد حميد شبانپور«1»
شهيد «حميد شبانپور» در نامه ای از خاطرات خود برای خانواده می نویسد: «امروز عصر مورخ 1 اسفند 1361 برگشتيم خط. ما شب در انديمشک منزل چند نفر از مجاهدان عراقی خوابيديم و...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۰۵۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۲
«تنها امید فرمانده به من بود و تنها کاری که میتوانستیم انجام دهیم، این بود که بچههای رزمنده سریع دو آرپیچی را پر کردند و به من داده و من هم تند و تند شلیک میکردم. طوری که دشمن فکر کرده بود ما چند آرپیچیزن داریم ...» ادامه این خاطره از «حسین امیراحمدی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۰۵۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۲
«فاطمه نوری» فرزند شهید «علیاکبر نوری» خاطرهای از کودکیاش و نوروزی که رد پای پدر در آن پُررنگ است به یاد دارد. به بهانه عید نوروز و به یاد شهدا این خاطره را میخوانیم.
کد خبر: ۵۳۰۴۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۹
خاطره شهید «حسن نوابی» به نقل از برادرش؛
برادر شهید «حسن نوابی» در بیان خاطراتش می گوید: در زمان تشییع حسن، مادرم رو به خدا گفت؛ خدایا این هم قربانی من برای راه تو، این شهید مرا قبول کن که شفاعتم کند.
کد خبر: ۵۳۰۴۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۲
«ای پرستوی مهاجر که از این دنیا مهاجرت کردی و به جای خوش آب و هوا رفتی که بهترین چیزها در آنجا است یعنی بهشت، رسیدی. دست مرا بگیر و به همان مسیری که خودت رفتی ببر ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۰۳۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۹
«شدت شلیک گلولهها و مقابله به مثل آنها به حدی بود که گردان ما زمین گیر شد. در همین لحظات به دنبال نیرویی میگشتم، تا تعدادی از بچهها را جمع کرده، برای شکستن خط جلو بروند و معبر را برای عبور سایر بچهها آماده کنند، که چشمم به مجیدآقا افتاد ...» ادامه این خاطره از شهید جانباز «مجید نبیل» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۰۲۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۸
«حاجآقا کی تشریف آوردید که من شما را ندیدم؟ گفتند: پسرم چرا روی چمنهای یخزده خوابیدهای؟ نمیگویی که ممکن است مریض بشوی؟ نمیگویی که ممکن است افراد گروهک بیایند و اسلحهات را ببرند؟ ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۰۱۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۷
«با خنده گفت توی این دوره زمونه کم پیدا میشه عروس و مادرشوهر ۳ سال در یک خانه با هم زندگی کنند. حالا راستشو بگو شما اخلاقت خوبه یا عروست، گفتم: والا من که خودمو میشناسم میدونم اخلاق خوبی ندارم. هر چی هست از خوبی پسر و عروسمه ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مادر شهید مدافع حرم «ذکریا شیری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۰۱۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۵
زندگینامه شهید «حسین پورمحسنی»؛
همسنگران شهید «حسین پورمحسنی» میگویند: او اهل نماز شب بود و به گواهي همسنگرانش نماز شبش در جبهه ترك نمي شد. آخر شب برمیخواست و با خدا زمزمه مي كرد.
کد خبر: ۵۳۰۰۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۴
مادر شهید «احمد میرشاه» در سالروز شهادت فرزندش به بیان خاطرهای از آخرین اعزام شهید معظم پرداخته است که به همین مناسبت منتشر می شود.
کد خبر: ۵۳۰۰۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۴
شهید «حبیب الله آخوندی»
شهید «حبیب الله آخوندی» در پاسخ مادرش گفت: جنگ در مرحلهای است که جایز نیست جبهه را خالی بگذاریم اگر من نروم دیگری نرود دشمن مملکت ما را اشغال میکند.
کد خبر: ۵۳۰۰۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۴
روایتی از آزاده سرافراز« شهرام شاهدوست»؛
آزاده سرافراز« شهرام شاهدوست» در روایتی می گوید: کاش قبل از اسارت به شهادت می رسیدم. سال های زیادی از دوران اسارتم می گذرد ولی هنوز از شکنجه های آن زمان رنج می برم. آثار شکنجه های در بدن اسرا سند گویای مقاومت و مردانگی هستند.
کد خبر: ۵۳۰۰۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۱
«مگر این موتور مال پدرش است که بخواهد سوار بشود و دور بزند؟ این موتور مال ۳۶ میلیون نفر ملت ایران است ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمدعلی رجایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۰۰۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۴
خواهر شهید از آخرین حضور «ناصر بزی نظام خواه»در میان خانواده روایت میکند.
کد خبر: ۵۲۹۸۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۳
خاطرات شهید «شهمراد ابدالی چراغ» به نقل از فرزندش؛
فرزند شهید «شهمراد ابدالی چراغ» در بیان خاطرات پدرش می گوید: پدرم زمانی که به جبهه رفت یک نوار کاست به مادرم داد که آن را نگه دارد. بعد از شهادتش متوجه شدیم که وصیتنامه خود را روی آن ضبط کرده و تنها یادگار پدرم بود.
کد خبر: ۵۲۹۷۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۱
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛
«بعد از اتمام کار، ایشان به آقای علیاکبری بیسیم زد که چه کاری کردی؟ آیا گوجهها هنوز نرسیدهاند؟ گوجههای ما که تمام شد! و آقای علیاکبری پاسخ داد که ماشاءالله به این زودی! و آقای بهتویی فرمود: بله حتی تیربار عراقیها را نیز با خود آوردیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۹۶۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۲
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«یک روز فرماندهان اعلام کردند، آنهایی که در کوهنوردی مشکلی دارند و یا به دلیل کهولت سن نمیتوانند از کوه بالا بروند، از صف بیرون بیایند، سپس گفت با سه شماره به طرف قله کوه بدوید و پایین بیاید ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «بهرام ایراندوست» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۹۶۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۳۰
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
شهید «ابوالفضل بهرامپور» سی ام شهریور ۱۳۶۴، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش صیدمحمد، کارمند سازمان فنی و حرفه ای بود و مادرش خدابس نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. گروهبان یکم نیروی انتظامی بود. بیست و پنجم مهر ۱۳۸۷، در مرغاب کوه طبس هنگام شرکت در مانور بر اثر انفجار گلوله به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۵۲۹۶۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۸