شهید مردادماه;
چهارشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۳۵
شهيد غلامرضا باصولي در سال1345 در يك خانواده مذهبي در روستاي شهيد پرور دهقايد ديده به جهان گشود.در مرداد ماه سال1361بدون اطلاع خانواده عازم جبهه شد.پس از 3 ماه حضور در جبهه، مدت مأموريتش را تمديد نمود و سرانجام در 1362/5/10به شهادت رسید.
فرازی از زندگینامه و وصیت نامه شهید غلامرضا باصولی

نام ونام خانوادگي شهيد : غلامرضا باصولي

نام پدر: علي

تاريخ تولد : 1345

محل تولد : روستاي دهقايد

تاريخ شهادت : 1362/5/10

محل شهادت : حاج عمران

نام عمليات : والفجر 2

محل دفن: بهشت رضوان دهقايد

 

 

زندگي نامه شهيد

شهيد غلامرضا باصولي در سال1345 در يك خانواده مذهبي و متدين در روستاي شهيد پرور دهقايد از توابع بخش مركزي شهرستان دشتستان ديده به جهان گشود . دوران ابتدائي و راهنمايي و متوسطه را تا سال 1359 ادامه داد و در همين سال بود كه پدر وي دار فاني را وداع گفت آن هم در حال گفتن اذان به ديار حق شتافت،شهيد غلامرضا باصولي علاوه بر تحصيل به كار و كوشش جهت تأمين معاش زندگي مشغول بود.

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در تظاهرات بر عليه رژيم طاغوت شركت مي كرد و مي گفت: آرزو دارم چهره پر نور امام خميني را از نزديك ببينم. پس از پيروزي انقلاب اسلامي علاوه بر تحصيل و كار و كوشش،عاشقانه در بسيج فعاليت مي نمود و شب ها در كنار ديگر برادران بسيج به نگهباني مشغول بود.با شروع جنگ تحميلي رژيم متجاوز بعثي عراق عليه ايران اسلامي،با اين كه ناراحتي قلبي داشت،شبانه روز آرزو مي كرد در جبهه هاي جنگ عليه كفار و ديگر متجاوزين بعثي با ديگر رزمندگان اسلام عليه دشمنان بجنگد،تا اين كه در مرداد ماه سال1361بدون اطلاع خانواده عازم  جبهه شد.پس از 3 ماه حضور  در جبهه، مدت مأموريتش را تمديد نمود و بعد از  6 ماه به سبز پوشان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست و در خواست كرد كه به جاي 2 ماه آموزش مدت 1 سال او را به جبهه اعزام نمايند،او در تمام مدتي كه در جبهه حضور داشت مهمترين و حساس ترين مسئوليت را بر عهده داشت و در واحد تخريب تيپ المهدي(عج) به انجام وظيفه مشغول بود.و در عمليات والفجر مقدماتي ،جهت پاك سازي ميادين مين تا  قلب دشمن پيش رفت و بر اثر انفجار مين از ناحيه سينه به شدت مجروح شد و در عين ناتواني جسمي و خون ريزي شديد به خاطر اين كه نمي خواست به اسارت دشمن در بيايد،با زحمت زياد خود را به نيروهاي خودي رساند.مدت1ماه در بيمارستان قائم مشهد و زير نظر پزشكان متخصص بود،پس از معالجه از بيمارستان مرخص و به خانه آمد.هنوز كاملاً مداوا نشده بود، اما از دوري رزمندگان اسلام و هم سنگران در جبهه ناراحت بود و كبوتر دلش به هواي آن ها بال و پر مي زد.با وجودي كه سپاه از اعزام مجددش به خاطر جراحت شديد  ممانعت مي نمود ، ليكن عشق به فداكاري در راه خدا و اسلام عزيز و حضور در جمع هم سنگران،لحظه اي او را آرام نمي گذاشت و سرانجام به جبهه نور عليه ظلمت شتافت و پس از عزيمت مجدد در يكي از نامه هايش نوشته بود:«من در كلاس درس آقا امام زمان(عج) شركت كرده ام و در عمليات والفجر2 نتيجه را مي گيرم» سرانجام در منطقه مين گذاري در حال اقامه نماز عشاء بر اثر تركش گلوله كاتيوشا دشمن از ناحيه پا مجروح شد .كه در اين مجروحيت هيچ اطلاعي به خانواده نداده بود و مستقيماً از بيمارستان به جبهه اعزام و همان طور كه آرزو داشت،در كلاس آقا امام زمان(عج) قبول شد و نتيجه را در سن 17 سالگي گرفت و به سعادت ابدي و جاودانگي رسيد.

 

وصيت نامه شهيد

(اي كساني كه ايمان آورده ايد،جهت چيست، وقتي به شما امر مي شود كه براي جهاد دين بي درنگ خارج شويد چون بار گران به خاك زمين دل مي بنديد ؟ آيا زندگي دو روزه دنيا را بر حيات ابدي ترجيح مي دهيد،در صورتي كه متاع دنيا در پيش عالم آخرت اندك و ناچيز است.)

به نام الله كه همه چيز ما در دست اوست.حتي الان كه خودكار به دست گرفته ام ،و مي خواهم وصيت نامه بنويسم اگر قدرت نوشتن به من نداده بود ، نمي توانستم بنويسم،به نام آن كسي كه زنده مي كند و مي ميراند و باز زنده مي كند و با درود به منجي عالم بشريت آقا امام زمان(عج) و نائب برحقش امام خميني چند كلمه را به عنوان وصيت نامه مي نويسم.انسان بايد هميشه وصيت نامه داشته باشد و حضرت پيغمبر اكرم(ص) فرمودند:«كسي كه بدون وصيت نامه بميرد،خوار و ذليل مرده است»پس برادران و خواهرانم وصيت نامه ام را شروع مي كنم:

الهي شكر،الحمدلله كه هر كه را مي خواهد هدايت كند و آن كسي كه لياقت هدايت شدن را دارد،او را هدايت مي كند.معبودا؛واي به حال آن كسي كه قدر نعمت تو را نداند،تو خيلي رحيمي،من رحيميت را عيناً اين جا مشاهده كردم و تو را شكر مي گويم كه مرا در حال گناه نميراندي. خواستي مرا به عالم نور ببري و بعد بميراني. ولي خدايا اگر مرا بميراني با اين كمي توشه چه كنم؟خدايا من راضي به رضاي تو هستم.معبودا! خيلي ذليلم. مي دانم رحمت تو زياد است ولي از اين مي ترسم كه اگر مرا بميراني آيا مرا پيش شهداء مي بري يا پيش گناهكاران ؟ آيا مرا پيش محمد(ص)و آلش رو سفيد مي گرداني يا نه،خدايا اگر مرا با اين حالت گناه بميراني و پيش امام حسين(ع) بروم چه جوابي دارم كه بدهم،آيا رويم مي شود كه پيش مولا حسين(ع) بروم؟آيا من پيش امام حسين(ع) خجالت زده نيستم؟آيا من پيش علي اكبر امام حسين(ع) شرمنده نيستم؟خدايا دلم مي خواهد موقعي مرا بميراني كه تو را ببينم كه همچون علي(ع) كه فرمودند:«اگر الان پرده كنار رود و بهشت و جهنم پيش رويم آيد با اين كه قبلاً مي ديدم ، هيچ فرقي نمي كند . ولي خدايا از كمي توشه چه كنم،من  در اين دنيا با اين همه نعمت،با اين همه سرزنش ها،با اين همه پندها و اندرز ها كه در قرآنت دادي،كدام را عمل كردم»در اين دنيا كه ما فقط يك مسافر هستيم.اي كساني كه در تشييع جنازه ام شركت مي كنيد، اميدوارم كه مرگ من اثري بر روي اينهايي كه شب و روز غرق گناه هستند و خيال مي كنند كه هميشه در اين دنيايند ،  بگذارد . اميدوارم لااقل با ديدن جنازه ام به ياد روزي كه خودشان مي خواهند به اين روز بيفتند ،  باشند.خدايا! اميدوارم كه مرگ مرا در راه خودت قرار دهي.

خدايا! من اين جا تو را ديدم.من اينجا تو را شناختم . اي كاش از اول كه دنيا آمده بودم ، در جبهه مي بودم.اي ملت به خدا قسم اين جنگ خيلي نعمت شد . اين عزيزاني كه از جبهه ها بر مي گردند،ببينيد كه چقدر معصومند و مظلومند و چقدر نوراني شده اند.خدايا! مرگم نزديك است و من چيزي را آماده نكرده ام كه اگر مرا بميراني؟؟(الهي ان اخذتني بجريرتي اخذتك بمغفرتك و ان ادخلتني النار اعلمت اهلها اني احبك) خدايا! اگر به خيانتم مأخوذ داري تو را به مغفرتت بگيرم و اگر به گناهم بگيري من هم تو را به آمرزشت بگيرم و اگر به دوزخم ببري به دوزخيان اعلام مي كنم كه تو را دوست دارم.

خدايا! من طاقت دوري از تو را ندارم. اگر مرا به ميدان جهنميان بيندازي اين قدر ناله مي كنم و با صداي بلند به دوزخيان مي گويم : من معبودم را دوست دارم.اي كساني كه بر سر مزارم مي آييد،حتماً برايم فاتحه و آيه الكرسي بخوانيد.زيرا خيلي محتاجم.سخن ها زياد است،ولي وقت عزيز شما را نمي گيرم،و اگر شهيد گمنام شدم روزهاي پنج شنبه كه مي آييد سر قبر شهداء رو به كربلا كنيد و برايم فاتحه بخوانيد.

در آخر از خواهرانم مي خواهم كه صبح ها زيارت عاشورا را ترك نكنند و يادي از برادرش كه راه مولايش حسين(ع) را در پيش گرفته است كند. مادرم! هر شب جمعه بر سر قبرم بيا و اگر قبر ندارم ، يك گوشه اي را انتخاب كن و حنا بر سر قبرم بزن و به ياد حسين مظلوم(ع)و به ياد شهداي گمنام و به ياد بانوي پهلو شكسته - كه قبرش معلوم نيست كه كجاست - گريه كن و براي من گريه نكن براي مظلوميت زينب(س)گريه كن.

در آخر از همه برادران و خواهرانم مي خواهم ، قرآن را ترك نكنند. نگذاريد كه غبار روي قرآن ها بنشيند كه فردا در پيشگاه خداوند جواب گو خواهيد بود . و در دل شب ها قرآن بخوانيد و از خدا طلب مغفرت براي اين بنده گناهكار كنيد و اگر قرآن را ترك كنيد ، همه چيز از دستتان رفته است.نماز اول وقت را ترك نكنيد و براي سلامتي امام دعا كنيد.در ضمن مقداري پول دارم آن را به مسجد بدهيد. خدايا ما را بيامرز.خدايا مرگ ما را شهادت در راه خويش قرار بده.خدايا در لحظه آخر جمال منور محمد(ص)را نشانم ده.خدايا تا از ما راضي نشده اي ما را از دنيا مبر.خدايا ما را به خودمان نشان مده.

خدايا ، خدايا ،  تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع : بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده