نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات از شهید
شهید اردیبهشت ماه
شهید امیرحسین بادی فرزند رضا در سال 1342 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود و در اردیبهشت ماه سال 1365 در منطقه جزیره مجنون در اثر اصابت ترکش به دست و شکم به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
کد خبر: ۴۲۷۹۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۵

خاطرات شفاهی
شهید غلامرضا مظلومی فرزند بسطام بگ سال 1347 در روستای حیدرآباد میشخاص در میان خانواده ی مذهبی چشم به جهان گشود ایشان در همان اوایل زندگی جوانی با استعداد و شجاع و بسیار دوست داشتنی بود عمر کوتاه و پر برکت ایشان چند ویژگی بسیار مهم داشت اول اینکه دارای شجاعتی مثال زدنی بود .این شهید با شروع جنگ تحمیلی در سپاه پاسداران سابقه ای بسار درخشان از خود به جای گذاشت و در میان پاسداران همرزم خود فردی مومن ، شجاع و با تخصص بسیار بود و یکی از پاسداران نمونه در سطح تیپ حضرت امیرالمومنین (ع) بودند ایشان بسیارخوش گفتار بودند ایشان با درجه ستوان یکم پاسدار یکی از فرماندهان توپخانه بودند پس از جنگ در جبهه دیگر به وطن خدمت می کرد درد ی ماه 84 برای مبارزه با قاچاقچیان به منطقه کردستان رفت و بعد از دفاع زیاد در این منطقه در هنگام گشت زنی با این از خدا بی خبران در بیست و پنجمین روز از اردیبهشت ماه 1385 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. . از این شهید گرانقدر چهار فرزند دو پسر و دو دختر به یادگار مانده است.
کد خبر: ۴۲۷۹۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۵

«مجنون در آتش» به همت گروه فرهنگی شهید «ابراهیم هادی» در 192 صفحه مصور و 2500 نسخه، تدوین و نتشر شده است
کد خبر: ۴۲۷۹۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۵

گفتم : آقا رضا ! امکانات خیلی کمه ! بچه ها مدت زیادیه تو خطن ! خسته شدن ! لطف کنین گردان ما رو عوض کنین ! . کمی با من شوخی کرد . از خط پرسید . وضعیت را توضیح دادم . منتظر جواب بودم . او مثل این که حرف مرا نشنیده ، حرف های متفرقه می زد . درخواستم را تکرار کردم . در جواب گفت : نیروهای بسیجی هیچ وقت خسته نمی شن ! روحیه آنها خیلی قوی است ! ماییم که خسته شده ایم و روحیه ماندن نداریم ! بسیجی ها را بد نام نکنید !
کد خبر: ۴۲۷۸۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۳

خاطراتی پیرامون شهید «محمد طایی»؛
فعاليت‌هاي سياسي محمد از چشم ماموران امنيتي رژيم پنهان نماند. محمد طائي از دانشگاهي در کانادا پذيرش گرفت. روز پانزدهم مهرماه سال 1356 به اتفاق به سوي امريکاي شمالي پرواز کرديم.
کد خبر: ۴۲۷۷۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۰

شهادت 19 اردیبهشت؛
پس از صحبتهای شيرين و نوشيدن يک ليوان چای آنها را ترک کردم که به طرف ديگر دوستان بروم با ساير سربازها، درست مسافتی که بايستی من به سنگر ديگر سربازان برسم. يک سرازيری بود که من پس از عبور از سرازيری خواستم مسافت سربالايي را طی کنم که گلوله ای به فاصله 3 الی 4 متر من به زمين خورد .
کد خبر: ۴۲۷۶۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۹

به مناسبت سالروز «شهادت»
شب عمليات كربلای پنج بود كه ما راه افتاديم رفتيم پشت آنجا آبی كه عراق بسته بود تو منطقه و منتظر بوديم كه ما را ببرند جلو بزنيم به خط كه ما تا صبح تو سنگر بوديم هوا داشت روشن مي شد ما مي دانستيم كه هوا روشن شد.
کد خبر: ۴۲۷۶۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۲

شهید عباس عزیزی شفیعی
به این ترتیب نماز جماعت هم می‌خواندیم. امام جماعت نداشتیم، اما یکی از بچه‌ها پیش نماز می‌شد و ما هم به او اقتدا می‌کردیم. هر شب که می‌گذشت، به تعداد بچه ها اضافه می‌شد.
کد خبر: ۴۲۷۵۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۹

اختصاصی نوید شاهد کرمانشاه:
شهید حمدالله دکامی سال 1359 از طرف وزارت کشور برای آموزش باغبانی اعزام می شود. آن زمان مصادف با حمله ی ناجوانمردانه ی عراق به کشور عزیزمان بود پدر شهید شنیده بود عراقی ها در تنگه ی ترشابه که محل مأموریت حمدالله بود، او را اسیر کرده اند.
کد خبر: ۴۲۷۵۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

خاطراتی از آقاي حسين برادر شهيد
برادرم حسن، انسان شريف و دوست داشتني بود. در هر جمعي كه وارد مي شد، مايه مسرت و خوشحالي براي ديگران بود و در دل همه جای گرفته بود.
کد خبر: ۴۲۷۵۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید جواد اعظمی
پسرخواهرم که سید و طلبه هست آمد وگفتم ، خاله میخواستم خودم جوادم روبسپارم دست خاک . ولی حالا که تواومدی خودت این کار رو بکن . همون اندازه ای که به دنیا اومده بودبا همون اندازه تحویل خدا دادمش .
کد خبر: ۴۲۷۵۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

شهید داود عزیز الدین
هر جا حق مظلومی رو ضایع کنن، نمی تونم ساکت بمونم
کد خبر: ۴۲۷۴۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

خاطره ای از شهید محمد اسلامی نسب؛
محمد همیشه موتور گازی اش را پشت در خیاطی پارک می کرد. چشمم به خیاطی محمد افتاد، دیدم پسر بچه ای که در محل به شیطنت معروف بود و همه از دستش عاصی بودند، موتور محمد را برداشت و شروع کرد به دویدن .
کد خبر: ۴۲۷۴۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

شهید محمد علی عربیان
میان شلوغی جمعیت کنار هم بودیم. زمزمه دعای محّمدعلی را می شنیدیم. چشم از حرم بر نمی‌داشتم. اولین سفرمان بعد عروسی بود.
کد خبر: ۴۲۷۳۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۷

خاطرات آقای ميرعلي جلالي
هنگام خداحافظي موقع اعزام خواهش كرد تا پدر و مادرش برای بدرقه کردن او نيايند، چون احساس شرمندگي مي كرد. سپس از برادران و خواهران خود خواهش كرد كه قدر پدر و مادر خود را بدانند و از انقلاب و امام دور نشوند.
کد خبر: ۴۲۷۳۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۶

قسمت نخست خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»
هم‌رزم شهید «سعیدرضا عربی» نقل می‌کند: «نیمه های شب همه خواب بودند. با صدای العفو او بیدار شدم. این طرف و آن طرف را نگاه کردم. بالای سرمان یک جای کوچکی بود. نوجوان پانزده شانزده ساله ای را دیدم که در سجده گریه می کرد.»
کد خبر: ۴۲۷۲۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۶

خاطرات قاسم ياقوتي
با آغاز جنگ تحمیلی، مدام می گفت: «پدر جان! اجازه بده به جبهه بروم که بالاخره رفت و شهيد شد».
کد خبر: ۴۲۷۰۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۴

شهید مهدی (حیدر) عبدوس
چاره ای نداشتیم. میان چند تخته سنگ مخفی شدیم. لب هایمان از شدّت گرما خشک شده و قمقمه هایمان خالی بود. تنها دل خوشی مان لباس سربازان عراقی بوده به تن داشتیم. شاید وقت خطر نجات مان می داد و شناسایی نمی شدیم.
کد خبر: ۴۲۶۹۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۱

برادر شهید «مجید عبدوس» نقل می‌کند: «شب عملیات متوجه شدم یکی از بچه‌ها حال خیلی عجیبی داره. نماز می‌خونه و گریه می‌کنه. نزدیک رفتم. مجید بود کمی کنارش ایستادم. لذت می‌بردم. نمازش که تموم شد، بلند شد و من رو توی بغلش گرفت و گفت: امشب شهید می‌شم.»
کد خبر: ۴۲۶۸۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۰

احمد من بچه ی خوبی بود، خیلی خوب . حقش بود برود جبهه ی جنگ و شهید شود؛ درست مثل علی اکبر امام حسین (ع) .
کد خبر: ۴۲۶۷۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۹